تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان حضرت
رقیه خاتون طفل
سه ساله امام
حسین و
آدرس
yaroghayi.LXB.ir
لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
امرو پدری ترکش خورد!!
یتیمی افطاری خون دل!
مادری روزه اش را موشک شکست!
و من زولبیا نخوردم تا سیری کاذبش مزاحم بیشتر خوردنم نشود
زمانی که به دهه آخر ماه مبارک رمضان نزدیک می شویم و به یاد شب قدر می افتیم و آیات سوره قدر را مرور می کنیم، بار دیگر با پرسش هر ساله خداوند از انسان روبرو می شویم که: تو چه دانی که شب قدر چیست؟ شاید به جرئت بتوان گفت که این پرسش آسمانی ترین پرسشهای قرآن کریم باشد که تا ابد پاسخ می طلبد و انسان را به تفکر در باب غیب وامی دارد. چقدر ساده لوحی است که تصور شود که پاسخ این پرسش روشن است و خداوند خود در ادامه آیه پاسخ آن را واضح ساخته است.
از دل این پرسش خداوند پرسشهای بسیار دیگری متولد شده اند که آنها نیز پاسخ می طلبند. معنای محصل قدر و تقدیر و شب قدر و فرود آمدن فرشتگان و روح در این شب چیست؟ از دیر زمان عالمان مسلمان در پی پاسخ به این پرسشها زحمات بسیاری متحمل شده اند. اما تا چه حد موفق شده اند که به پاسخی قانع کننده برسند جای تامل دارد. برای آشنایی بیشتر خوانندگان به برخی از این پرسش و پاسخها که ممکن است در این ایام برای هر کسی پیش آید می پردازیم:
۱- شب قدر چیست؟
شب قدر بر طبق بیان قرآن کریم نامی است برای شبی که در آن قرآن کریم بر پیامبر عظیم الشان نازل شد و عالم معنای بی نهایت آنقدر فرود آمد تا توانست پا به عرصه عالم این جهانی با نهایت گذاشت و با آن پیوند خورد. خداوند در سوره قدر می فرماید: إِنَّا أَنزَلْنَهُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ ، ما این قرآن را در شب قدر نازل کردیم.
۲- چرا «قدر»؟
گفته شده است که شب قدر را از آن رو «قدر» نامیده اند که خداى تعالى در آن شب حوادث را تقدیر و اندازهگیرى می کند. به این معنا که زندگى ، مرگ ، رزق ، سعادت ، شقاوت و چیزهایى از این قبیل را از آن شب تا شب قدر سال آینده مشخص می سازد. شاهد بر این معنا را آیه سوره دخان دانسته اند که در وصف شب قدر می فرماید: انا انزلناه فی لیله المبارکه انا کنّا منذرین، فیها یفرق کل امر حکیم، امرا من عندنا انا کنا مرسلین رحمة من ربک،(۴۴دخان، ۲-۴)«ما قرآن را در شبی مبارک نازل کردیم، به راستی که ما هشدار دهنده بودیم، در آن هر کاری استوار فیصله می یابد. کاری است از جانب ما، ما فرستنده بودیم.» مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه همین معنا را خواسته اند از تحلیل زبان آیه استخراج کنند و می نویسند چون فرق به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است، این همان تقدیر و اندازهگیرى است.[۲]
در حدیثی معتبر امام باقر(ع) در تفسیر این آیه می فرمایند: در این شب خیر و شر، طاعت و معصیت، مرگ و زندگی و روزی سال مسجل می شود. ولی در عین حال مشیت الهی نیز همچنان در کار است.[۳]
سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که اصولاً مقدر کردن امور سالانه به چه معناست؟ چرا سال به سال؟ مگر در علم ازلی خداوند مقدرات عالم نبوده است که احتیاج به انجام آن در شب های قدر است. آیا عملکرد انسان در این شبها نقش تعیین کننده دارد؟ در این صورت نقش اختیار انسان و عملکرد او در قبل و بعد از این شب، در زندگی او چگونه قابل توجیه است؟ آیا مقدرات الهی چنانچه قرآن کریم می فرماید از ابتدای خلقت بوده است:خلق کل شیء فقدره تقدیرا(۲۵فرقان،۲) وکان امر الله قدراً مقدورا(۳۳احزاب،۳۸) و کل شیء عنده بمقدار(۱۳رعد،۸) یا اینکه همانگونه که در حدیث شیخ صدوق در معانی الاخبار آمده است همه مقدرات تا روز قیامت در شب قدر انجام گرفته است. ان الله تعالی قدّر فیها ما هو کائن الی یوم القیامه[۴]یا به اخبار مربوط به شب قدر توجه کنیم که آن را هر ساله در شب قدر دانسته است. مگر اینکه گفته شود این سه مرتبه از تقدیر الهی است.
در هر صورت مرحوم علامه شعرانی در پاورقی تفسیر منهج الصادقین در ذیل آیه دوم سوره قدر می نویسد: «مقدرات مردم که علم خدا بدان تعلق گرفته است از ازل مبین بود، چون علم خدا ازلی است و آنچه خداوند به سبب دعا و اسباب دیگر محو و اثبات می کند در همه اوقات است و خداوند وعده اجابت را منحصر به شب قدر نساخته است. اینکه تقدیر مقدرات در شب قدر خواهد بود از مشکلاتی است که معنی آن بر ما معلوم نیست. مگر اینکه بگوییم دعا در این شب به اجابت نزدیک تر است.»[۵]
۳- شب قدر در چه ماهی قرار دارد؟
شب قدر به اتفاق شیعه و سنی یکی از شبهای ماه مبارک رمضان است. این ماه تنها ماه از ماههای سال است که قرآن کریم از آن نام برده است. خداوند در سوره قدر می فرماید: إِنَّا أَنزَلْنَهُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ ، ما این قرآن را در شب قدر نازل کردیم و
در جای دیگر می فرماید: شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدی و الفرقان(۲بقره،۱۸۵) ماه رمضان ماهی است که در آن قرآن، برای هدایت بشر، نازل شد. این کتاب داری آیات راهگشاست و تفکیک کننده حق از باطل است.
۴- اهمیت شب قدر به چیست؟
به احتمال قوی اهمیت این شب به اهمیت حوادثی است که در آن اتفاق افتاده است و به تبع آن در آن اتفاق می افتد. مهمترین اهمیت ماه رمضان در این است که قرآن کریم، و حتی، (بنابر برخی روایات) دیگر کتب آسمانی، در یکی از شبهای آن نازل شده است.[۶]برکت این حادثه چنان وسیع است که تمام حیات بشر را تحت تاثیر خود قرار داده و ظرفیت آن را داشته است که انسان را از تیرگی و ظلمات به روشنی و نور رهنمون سازد. شب قدر باعث گردید تا تاریخ به صورتی دیگر صیرورت یابد و مقدرات عالم به گونه ای متفاوت رقم بخورد.
هیچ نعمت بشر به لحاظ اهمیت به پای نعمت قرآن که کلام خدا و ظهور حق در عالم ماست نمی رسد. این نعمت سند سعادت و رستگاری آدمیان است. شاید به شکرانه برکت نزول این متن در در این ماه مبارک بوده است که به مسلمانان گفته شده است تمام این ماه را عید بگیرند و در آن روزه بدارند و با قرآن انس گیرند. باشد که به تقوایی نائل شوند که در پرتو پاکی ناشی از آن، تمام سال خود را بیمه کنند.
سفارش به قدر شناسی از این شب کانونی سال، در دستورات دینی نیز در همین راستا قابل توجیه است. که هزار ماه که یک عمر طولانی است و تقریباً برابر حکومت خاندان اموی(۱۰۹۶ ماه) بر اریکه قدرت است با ارزش این شب که همراه قرآن است برابری نمی کند،[۷]قرآن کریم ظرفیت عمل آن شب را معادل ظرفیت عمل هزار ماه (۸۳ سال و اندی)دیگر، که در آن شب قدر نباشد، اعلام کرده است. عمل خیر در این شبها از عمل خیر هزار شب بدون قرآن، افزون است.[۸]درهای آسمان در این شب با فرود قرآن باز شد و در پرتو آن شیطان در آن شب به زنجیر شد و اعمال بندگان در آن قبول حق گشت.[۹]
۵- چه چیز قرآن در شب قدر نازل شد؟
در قرآن کریم واژه «قرآن» هم به معنای تمام قرآن و هم به معنای جزء قرآن مورد استفاده قرار گرفته است. همین تنوع استعمال باعث گردیده است که مفسرین دیدگاههای متفاوتی در مورد آنچه در شب قدر نازل شد پیدا کنند. مهمترین این دیدگاهها عبارتند از:
الف) از نظر افرادی چون محمد بن اسحاق، شعبی، فخر رازی، زمخشری از اهل سنت و ابن شهر اشوب و شیخ مفید، سید مرتضی، و از معاصرین نعمت الله صالحی و محمد هادی معرفت از شیعه،: هر امر زمانی و تاریخی، شروع و آغازی دارد و شب قدر، شب آغاز نزول قران بوده است. دلیل این قول کلام خداوند است که مىفرماید : و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا . کفار گفتند: چرا قرآن به یکباره نازل نشد؟ بدین سان به یکباره فرود نیامده است تا دلت را بدان استوار کنیم و آن را کم کم و پیاپی بر خواندیم. و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث و نزلناه تنزیلا. قرآن را جدا جدا کردیم تا بر مردم با درنگ بخوانی، و آن را به تدریج نازل کردیم.[۱۰]
ب) احتمالی را فخر رازی و تعدادی از مفسرین دیگر مطرح کرده اند که بر طبق آن: هر سال در ماه رمضان آیات مورد نیاز سال بر پیامبر(ص) نازل شده است. دلیل آنان عام بودن واژه رمضان است که شامل هر ماه رمضان می شود.
ج) در بین مفسرین و اهل حدیث سنی و شیعه مثل طبری، فخر رازی، سیوطی، شیخ صدوق، فیض کاشانی، عیاشی و علامه طباطبایی نظر سومی وجود دارد که در بین عموم این نظر مشهورتر است. بر طبق این نظر قرآن کریم دو نزول داشته است. یک نزول دفعی و یک نزول تدریجی. آنچه در شب قدر نازل شد، نزول قرآن به طور کامل و دفعی بود. همین قرآن یکبار دیگر بطور تدریجی متناسب با شرایط مختلف اجتماعی نازل گردید. این دیدگاه بر طبق روایاتی تنظیم شده است که می گوید قرآن کریم شب قدر به یکباره به بیت العزة در آسمان اول[۱۱]یا بیت المعمور در آسمان چهارم نازل شد[۱۲] سپس بر رسول خدا به مناسبت های مختلف در طول ۲۳ سال یا ۲۰ سال نازل گردید.
محدثین و اخباریین نمی توانند این احادیث را نادیده گرفته و از آنها عبور کنند. اما آنچه فراروی ذهن نقاد وجود دارد سه پرسش است: میزان صحت سندی این روایات در چه حد است؟ دوم محتوای آن تا چه اندازه معقول است و نهایتاً فایده عملی نزول دفعی آنهم از جانب خداوند حکیم که کار بیهوده انجام نمی دهد چیست؟
مرحوم نعمت الله صالحی اسناد و محتوای این روایات را مفصل به نقد کشیده است و چون بحثی فنی است و ممکن است برای خوانندگان سودمند نباشد از آن می گذریم. خلاصه نقد آقای معرفت، از محتوای این احادیث را، به نقل از کتاب «التمهید» به صورت مختصر می آوریم. ایشان می نویسد:
۱- شیخ مفید و سید مرتضی می گویند: اصولاً روایات در فهم قرآن دلیل تعبدی نیستند، چون تعبد در عمل است نه در عقیده و درک. از آنجا که روایات نزول یکباره، اخبار واحد و گاه متعارض هستند و نه موجب علم است نه مفید پذیرش تعبدی در عمل، به آن اخبار اعتنا نمی کنیم.
۲- فهم مردم زمان نزول قرآن از واژه قرآن، قرآن کامل نبوده است بنابراین وقتی قرآن می فرماید: شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدی و الفرقان(۲بقره،۱۸۵) منظور، مطابق فهم مخاطبین، تمام قرآن نیست.
۳- این قرآن با الفاظ و عبارات و تفصیلات و خصوصیاتش عقلاً نمی تواند یکجا و در یک شب نازل شده باشد.
۴- در بسیاری از آیات قرآن اشاره به حوادث گذشته زندگی مسلمانان مثل مهاجرت، مهاجر و انصار، جنگ بدر و احد و تبوک، مسجد ضرار و …دارد، اگر این آیات در شب قدر نازل شده بود، از نظر ادبی نباید با فعل گذشته به کار می رفت بلکه باید با فعل مستقبل (آینده دور) بیاید. اگر این آیات به چیزی که اتفاق نیفتاده است بگوید قبلاً اتفاق افتاده است، برای پیامبر سخنانی بی معنا و غیر واقعی و کذب نازل شده است.
۵- در صورتی که قرآن در شب قدر نازل شده باشد، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید در آن معنا نداشت.
۶- اینکه قرآن در شب قدر به از یک جایگاه بلند به جایگاه بلند دیگر مثل آسمان چهارم برسد چه اهمیتی دارد که خداوند در قرآن کریم این حادثه را از هزار ماه برتر بداند.
تمام این اشکالات بر نظریه سوم وارد است، مگر اینکه گفته شود: قرآن شب قدر، با قرآن فعلی تفاوت داشته است. بنابراین برای فرار از این انتقادات، برخی از علمای دین دست به تاویل روایات زده اند. شیخ صدوق در کتاب اعتقاداتش بدون هیچ دلیلی می گوید: همه قرآن در آن شب نازل نشد بلکه تنها علمی اجمالی از قرآن به پیامبر(ص) داده شد. فیض کاشانی نیز، بدون هیچ دلیل نقلی، ولی با یک تاویل ذوقی در تفسیر صافی می گوید: بیت المعمور همان قلب پیامبر بوده است و آسمان چهارم مرتبه چهارم عالم ماده است. او جماد، نبات و حیوان را سه آسمان و مرتبه انسانیت را به مرتبه آسمان چهارم تاویل کرده است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان برای نزول دفعی و تدریجی دو استدلال ارائه کرده اند. یکی استدلال لغوی و دیگر استدلالی عقلی. در استدلال لغوی می گویند: فرق میان انزال و تنزیل این است که انزال به معناى نازل کردن دفعى و یک پارچه است ، و تنزیل به معناى نازل کردن تدریجى است. استدلال دوم اینکه: کلمه( قرآن ) اسم کتابى است که خداى تعالى آنرا بر پیامبر گرامیش محمد (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل کرده ، و به این جهت آن را قرآن نامیده که خواندنى شد. قرآن دارای مراتبی است: یک مرتبه وجود حقیقی و دیگر مرتبه وجود ظاهری، وجود ظاهری آن در قالب الفاظ است[۱۳] ولی وجود باطنی آن کل واحدی است که بر قلب پیامبر(ص) در شب قدر نازل شده است.
مهمترین پرسشی که از تاویل کنندگان اخبار نزول دفعی می پرسیم این است که: آیا خداوند وقتی می خواهد از ماه رمضان و شب قدر و مسئله نزول قرآن در آن شب سخن بگوید به همین قرآن در دست مردم اشاره می کند یا قرآن پنهان از چشم مردم و متفاوت که کسی به آن دسترسی ندارد؟ به چه دلیل شیخ صدوق «قرآن» را نه خود قرآن بلکه علم اجمالی
به قرآن معنا می کند؟ چه دلیلی وجود دارد که بیت المعمور همان قلب پیامبر(ص) است؟ چرا مرحوم علامه منظور از قرآن را نه خود قرآن بلکه وجود باطنی دور از دسترس همگان تلقی کرده اند؟ حال آنکه خداوند حکیم به هنگام سخن گفتن با بندگان خود از آنچه قابل فهم مخاطبین است به عنوان قرآن نام می برد. از طرف دیگر در پاسخ به استدلال لغوی مرحوم علامه باید گفت: اکثریت قاطع آیاتی که با واژه انزال در قرآن به کار رفته است، ظهور در نزول تدریجی دارند نه آنگونه که ایشان خواسته اند از لغت استفاده کنند و بگویند انزال به معنای نزول دفعی است. مثلاً این آیه که مخاطب آن عموم مردم هستند، چگونه قابل حمل بر نزول دفعی است؟ لقد انزلنا الیکم آیات مبینات.(۲۴نور، ۳۴) ما برای شما آیاتی روشن نازل کردیم.
۶- شروع قرآن در شب قدر (ماه رمضان) بوده است، یا هنگامه بعثت (ماه رجب)؟
متفقاً گفته شده است که اولین وحی بر پیامبر پنج ایه اول سوره علق بوده است. اگر این آیات بنابر گفته اهل سنت در شب قدر و در ماه مبارک رمضان نازل شده باشد مشکلی پیش نمی آید ولی اگر بنا بر قول مشهور نزد شیعه بعثت رسول الله را ۲۷ رجب بدانیم، جمع بین بعثت در ماه رجب و نزول قرآن در ماه رمضان بسیار دشوار است. توجیه هایی می توان داشت: ۱- بگوییم ۲۷ رجب قرآن نازل نشد، بلکه فقط مژده نبوت به ایشان داده شد و در ماه مبارک رمضان اولین آیات بر پیامبر(ص) نازل گردید. ۲- ایات سوره علق در ماه رجب بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد. اولین سوره کامل نیز سوره حمد یا فاتحه الکتاب(پیشگفتار کتاب) بوده است که ممکن است در همان اوایل بعثت برای نماز پیامبر فرود آمده باشد. پس از طی دوره فترت که گفته اند وحی بر پیامبر نازل نشد در شب قدر اولین آیات قرآن همچون سوره مدثر بر پیامبر اکرم(ص) نازل گشته باشد. ۳- تغییراتی که هر دو سال یکبار توسط قریش تحت عنوان نسیء در ماههای حرام انجام می شد و قرآن کریم
در اواخر عمر پیامبر آن را ممنوع فرمود[۱۴] باعث اختلال در ماهها گشته است. بر این اساس محتمل است که آن سال رجب در ماه رمضان بوده است.
۷- شب قدر کدام شب از یک از شبهای ماه مبارک رمضان است؟
در کتب روایی شیعه و سنی احادیث بسیاری در مورد شب قدر وجود دارد. سیوطی در تفسیر خود، دّر المنثور، حدود ۸۵ روایت در مورد شب قدر آورده است. در غالب این روایات آمده است که شب قدر در دهه آخر ماه مبارک رمضان و در یکی از شبهای فرد آن است که با روایات شیعی توافق دارد. این روایات شب ۲۱، ۲۳، ۲۵، ۲۷، ۲۹ را شب قدر دانسته است.
طبری در تفسیر خود نقل می کند که کل قرآن در شب ۲۴ رمضان نازل شد. (ج۱، ص۸۰) سیوطی در در المنثور هم همین را گفته است. در تفسیر عیاشی نیز از شیعه این روایت از امام صادق نقل شده است که شب نزول قرآن شب ۲۴ است. اما روایت شب ۲۴ و ۳۰ با فرد بودن شب قدر سازگار نیست. از بین شب های فرد، بیشترین روایات اهل سنت مربوط به شبهای ۲۳ و ۲۵ و ۲۷ است.[۱۵] در روایات صحیح شیعه شبهای ۲۱ و ۲۳ بیشترین مویدات را دارد و شب ۲۳ ماه رمضان از قوت بیشتری برخوردار است.[۱۶] اما در مورد شب ۱۹ باید گفت کمترین تاییدی از نظر روایت ندارد. مرحوم کلینی در کافی سه روایت در مورد شب ۱۹ نقل کرده است که دو روایت ضعیف و یک روایت صحیح است[۱۷] و در هر سه گفته شده است که شب ۱۹ مقدمه شب قدر است. پس با یک روایت صحیح غیر صریح، نمی توان به شب قدر بودن شب ۱۹ اعتقاد پیدا کرد. بعلاوه اینکه روایات زیادی از شیعه و سنی نقل شده است که شب قدر در دهه آخر ماه مبارت رمضان است[۱۸]که شامل شب ۱۹ نمی شود. هیچ یک از روایات نقل شده در مورد ۱۹ نیز صریحا نگفته است که شب ۱۹، شب قدر است. بنابراین شب قدر که قرآن در آن نازل شده است نمی تواند، شب ۱۹ ماه مبارک رمضان باشد.
به نظر می رسد علت اینکه مردم ایران بیشترین اهتمام را به شب نوزدهم و بیست و یکم دارند و کمتر از آن دو شب، به شب ۲۳، که طبق روایات شیعه شب قدر بودن آن بیشتر محتمل است، توجه دارند ارتباط آن با ضربت خوردن مولای متقیان علی علیه السلام است. شب قدر شب مبارکی است و شب شهادت شب حزن و اندوه است.
۸- چرا شب قدر مشخص نشده است؟
دسترسی به هر امر ارزشمند هزینه خود را دارد و هر چه چیزی ارزشمند تر باشد هزینه آن هم بیشتر است. چیزی که ارزش آن از هزار ماه بیشتر است نباید به راحتی در اختیار افراد قرار گیرد، چرا که باعث می شود تا ارزش آن کمتر شود. پس احتمالاً پنهان بودن این شب در شبهای ماه رمضان و عدم وضوح شب قدر برای گستردگی و افزایش عبادت بندگان و انس بیشتر آنان با خداوند بوده است.
در هر صورت معصومین شب قدر را مردد بین چند شب نقل کرده اند.[۱۹] و پیامبر اکرم(ص) همه دهه آخر ماه مبارک رمضان را بیدار بودند و رختخواب خود را جمع می فرمودند و خانواده خود را بیدار نگاه می داشتند و به عبادت می پرداختند[۲۰] به خوبی روشن نیست که عدم تشخص شب قدر فقط مربوط به غیر معصومین است[۲۱] یا برای معصومین نیز از امور غیبی محسوب می شده که برای آنان آشکار نبوده است و اگر از پنهان بودن آن غرضی داشته اند این مقصد و فلسفه شامل حال معصومین نیز می شده است.
۹- شب قدر به زمان نزول اختصاص دارد یا هر سال تکرار می شود؟
با وجودی که شب قدر اصالتاً همان سال اول نزول قرآن بوده است ولی قرآن کریم می فرماید: تنزل الملائکه و الروح، فعل مضارع تکرار و استمرار را می رساند یعنی شب قدر منحصر در آن شب نزول قرآن در همان سال نیست، بلکه با تکرر سنوات آن شب هم مکرر مىشود. روایات و عملکرد معصومین نیز بر این نکته تاکید دارند که هر سال در همان هنگام نزول قرآن، شب قدری تکرار می شود[۲۲]و فرشتگان و روح در آن نازل می شوند.[۲۳] به تعبیر امام صادق(ع)لیله القدر هی اول السنه و هی آخر السنه.[۲۴]
پس در هر سال قمرى، در ماه رمضان شب قدرى هست با این تفاوت که در آن شب دیگر قرآن نازل نمی شود بلکه تنها فرشته و روح فرود می آیند، و رحمت الهی را بر بشر فرود می آورند ولی چگونگی آن به درستی و روشنی معلوم نیست.
۱۰- حوادث منقول در مورد شب قدر طبق چه افقی اتفاق می افتد؟
اختلاف افق در شهرها گاهی تا سه شب متفاوت است و در این حالت سه شب، شب ۲۳ ماه مبارک رمضان است. حال پرسش این است که آیا هر سه شب شب قدر است و در هر سه شب قرآن نازل شده است و مقدرات در هر سه شب، بنابر افق آدمیان تعیین می شود و در هر سه شب عمل صالح ثواب عمل هزار ماه دارد یا آن که شب قدر مطابق با افقی است که قرآن در آن نازل شده است؟ باید اعتراف کرد که پاسخها به این پرسش قانع کننده نیست. پس آیا برای درک شب قدر راهی جز پاس داشتن همه این شبها وجود دارد؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (۱)
وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ (۲)
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (۳)
تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (۴)
سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ (۵)
عظمت و فضیلت این شب بر سایر شبها را از این امور میتوان به دست آورد:
۱) آمرزش گناهان: پیامبر خدا(ص) در تفسیر سوره «قدر» فرمودند:فرصت شب قدر را غنیمت بدانیم
شب قدر فرصتی است زرین و طلایی برای شستشوی آینه دل. این شب بهترین فرصت است تا خوبیها را جایگزین بدیها، صلح و صفا را جایگزین اختلاف و تفرقه، احسان و نیکی را جایگزین ظلم و ستم، احسان به والدین را جایگزین عاق والدین و صله رحم را جایگزین قطع رحم نماییم. نیکو و شایسته است با صدقات قدمی در جهت آبادانی خانه آخرت برداریم و با اعمال نیک و خیر، ثواب دو چندان ببریم.شمس عفت زگريبان، قمر آورده برون
نخله ي فاطمه، اول ثمر آورده برون
بوالحسن را حسني داده خداوند و حسن
از افق، رخ پي اهل نظر آورده برون
آمد آن ماه که ماه رمضان کرد دو نيم
چون نبي معجز شق القمر آورده برون
از نظر تاریخی بعد از واقعه عاشورا اخبار چندانی از ماجرای سفر کاروان اسرا در دسترس نیست. مرحوم شیخ عباس قمی در «نفس المهموم» نیز بدین نکته تصریح میکند.
در چند نقل آمده است که کاروان اسرا روز اول صفر به شام رسیدهاند، اما اینکه دقیقاً چند روز در راه بودهاند و از چه مسیری خود را به شام رساندهاند، مشخص نیست. بر این اساس، بین شام و کوفه حداقل سه مسیر اصلی وجود داشته است و احتمالاً کاروان اسرا از یکی از این سه مسیر خود را به شام رسانیدهاند. کوتاهترین مسیر موجود، مسیر «بادیةالشام» است که تقریباً 800 کیلومتر است.
توضیحى درباره مسیر کاروان اسیران کربلا از کوفه به شام و از شام تا مدینه
کاروان اسیران کربلا را پس از انتقال به کوفه، اندکى نگاه داشتند و سپس به سوى دمشق، پایتخت حکومت اُمویان، فرستادند. مسیر حرکت این کاروان، در کتب تاریخ و سیره، معیّن نشده است. از این رو، پیموده شدن هر کدام از مسیرهاى میان کوفه و دمشقِ آن روزگار، محتمل است.
برخى خواستهاند با ارائه شواهدى، حرکت آنان را از یکى از این چند راه، قطعى نشان دهند؛ ولى مجموع قرائن، ما را به اطمینان کافى نمى رساند. ما ابتدا راههاى موجود آن روزگار را بر مى شمریم و سپس، قرائن ارائه شده را بررسى مى کنیم. ذکر این نکته پیش از ورود به بحث، لازم است که میان کوفه و دمشق، فقط سه راه اصلى بوده است. البتّه هر کدام از این راه ها، در بخشى از مسیر، فرعىهاى متعدّد کوتاه و بلندى هم داشته اند که طبیعى است.
مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از کوفه به شام
راه سوم: راه کناره دجله
دجله، دیگر رود بزرگ عراق است و آن نیز مانند فرات، از ترکیه سرچشمه مى گیرد؛ امّا از شام نمى گذرد و درگذشته، براى رفتن به شمال شرق عراق، از مسیر کناره آن، استفاده مى کرده اند. این راه، مسیر اصلى میان کوفه و دمشق، نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهى از آن، کم کم به سمت غرب پیچید و پس از طىّ مسیر نه چندان کوتاهى، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد. این مسیر را مى توان سه ضلع از یک مستطیل دانست که ضلع دیگر طولىِ آن را راه بادیه و سه ضلع یاد شده آن را: مسافت پیموده شده از کوفه به سمت شمال، راه پیموده شده به سمت غرب، و راه پیموده شده به سمت جنوب ـ که بازگشت به بخشى از مسیر پیموده شده قبلى است ـ، تشکیل مى دهند. از این رو، از همه راه هاى دیگر، طولانى تر است و طول آن، حدود 1545 کیلومتر است. این راه را «راه سلطانى» نامیده اند.
چند نکته قابل توجّه
ما دلیل روشن و گزارش تاریخى معتبر و کهنى براى اثبات عبور کاروان اسیران کربلا از یکى از این سه راه، در دست نداریم و حدیثى نیز از اهل بیت علیهم السلام در این باره به ما نرسیده است. آنچه در دسترس ماست، برخى نشانه هاى جزئى و ناکافى اند که به صورت پراکنده، در برخى کتاب ها آمده اند، و نیز قصّهپردازىها و شرح حال هاى بى سند و نامعتبرى که در کتاب هاى غیر قابل استناد (مانند مقتل ساختگى منسوب به ابو مِخنَف)، آمده و سپس در کتاب هاى دیگر، تکرار شده اند. اینک، نشانه هاى جزئىِ پیش گفته را بررسى مىکنیم:
4. بر اساس آنچه گفته شد، تنها نکته اى که مى تواند حرکت کاروان اسیران از راه سلطانى و یا راه کناره فرات را بر راه بادیه ترجیح دهد، دسترس داشتن به آب رودخانه است که این نیز با توجّه به کوچک بودن کاروان و امکان حمل آب با شتر، چندان وجه استوارى نیست. مؤیّد این نکته، عدم ذکر جزئیّات سفر و نبودن گزارشى در باره رسیدن کاروان به شهرها و یا دست کم، یکى دو شهر مهمّ سرِ راه است، که خود، نشان از پیمودن مسیر بیابانى و یا حتّى بیراهه است.
نتیجه نهایى
به دلیل نبودِ دلایل روشن و قابل اعتماد نمىتوان اظهار نظر قطعى کرد؛ ولى با توجّه به نکاتى که گذشت، عبور کاروان اسیران کربلا از مسیر بادیه احتمال بیشترى را به خود اختصاص مىدهد.
مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از شام به مدینه
بر اساس نقشه ویژه دانشنامه امام حسین علیه السلام فاصله میان دمشق تا مدینه، تقریبا 1229 کیلومتر است و با احتساب دمشق و مدینه، شامل 32 منزل بوده است.
کاروان اسیران، در بازگشت از شام، قطعا این مسیر را پیموده اند و چنانچه در ضمن حرکت، به کربلا هم رفته باشند، مسیرِ بسیار طولانى ترى را سپرى کرده اند. حرکت پُررنج خانواده امام علیه السلام و همراهان، از مدینه آغاز شد و به مدینه نیز ختم گردید و حدّاقل مسیرى که این بزرگواران طى کرده اند (با فرض رفتن از کوفه به دمشق از کوتاه ترین مسیر، یعنى راه بادیه، و عدم احتساب رفتنِ مجدّد به کربلا)، حدود 4100 کیلومتر است، با این محاسبه:
431 کیلومتر (از مدینه به مکّه) + 1447 کیلومتر (از مکّه به کربلا) + 70 کیلومتر (از کربلا به کوفه) + 923 کیلومتر (از کوفه به دمشق از راه بادیه) + 1229 کیلومتر (از دمشق به مدینه) = 4100 کیلومتر.
شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن
حلول ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن ، ماه عبادتهای عاشقانه
نیایشهای عارفانه و بندگی خالصانه را به شما تبریک عرض میکنم .
روزه یعنی نفس خود پاک کن قلب ابلیس درونت چاک کن
راه پرواز است سوی آسمان ماه گردیدن بسان عاشقان
التماس دعا
پایان غروب تنهایی
اي تو پايان غروب سرد تنهايي ما
بر كوير خشك جانها زمزم دشت صفا
آفتاب حسن رويت صبح هر آدينهاي
نور باران مينمايد اين دل ويرانه را
بي تو سرسبزي بستان رنگ پاييزي گرفت
بي تو پژمردند گلهاي گلستان خدا
ميشود آيا ببينم آن سوار سبزپوش
ميشود گر لحظهاي از خويشتن گردي جدا
گفته بودي كز گلي فصل بهار آيا رسد؟
با گل نرگس بهار آيد به جمله فصلها
واي بر من در كنار خويشتن جا ماندهام
كاش ميشد يك دمي از اين قفس گردم رها
اي كه يادت نخل جان را استقامت ميدهد
بين كه نخل كشور دل رو نهاده در فنا
ديو شب را بين بسي گردن فرازي ميكند
سخره «هل من مزيد»ش نسل پاك مرتضي
دل اسير فتنه دجال يك چشم عنود
تيغ «جاءالحق» برآور، فتنه را رسوا نما
شناخت حجت خدا و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
اولین و مهم ترین وظیفه یک منتظر، کسب معرفت نسبت به وجود امام و حجت زمان خویش است. معرفت امام زمان در هر زمانی نقش محوری در تحقق ایمان دارد. وجود همه معرفت ها بدون معرفت امام زمان شخص، برای وی بی فایده است و او را از بی دینی و گمراهی خارج نمی سازد. کسی که امامان منصوب از جانب خدا را قبول دارد، لازمه اش این است که به آخرین آنها که پیشوای زنده و حاضر در این زمان است، معتقد باشد و قبول داشتن پیشوایان قبلی بدون اعتقاد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بی فایده است و برای او سودی ندارد. آنچه انسان را از بی دینی و اعتقاد جاهلی به نور ایمان و هدایت الهی می رساند فقط و فقط معرفت امام زمان شخص می باشد، چنانکه؛
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است. (کمال الدین، باب 38، ح9، چاپ دارالکتب اسلامیه، 1395 ه.ق- الغدیر، ج10، ص360، چاپ دار الکتب العربی، 1387ه.ق)
امام باقر علیه السلام فرمودند: بنده ایمان نخواهد آورد مگر آنکه معرفت خدا و رسول او و همه امامان و معرفت امام زمان خود را داشته باشد و به آن حضرت رجوع کند و تسلیم ایشان باشد. (اصول کافی،ج1، ص180، کتاب الحجة، باب معرفت الامام، ح2، چاپ دارالکتب اسلامیه، 1348ه.ش)
بنابراین معرفت خدا و رسول اگر به معرفت امام زمام عجل الله تعالی فرجه الشریف منتهی نشود، به حال انسان فایده ای نخواهد داشت و او را دیندار نمی کند.
امام صادق علیه السلام فرمودند: منظور از جاهلیت(مرگ جاهلی) در حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، جاهلیت کفر و نقاق و گمراهی است. (اصول کافی، ج1، کتاب الحجة، ص377، ح3، چاپ 1348ه.ش)
پس عدم معرفت نسبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نتیجه اش کفر و نفاق و گمراهی است. در حقیقت ، با نشناختن و تسلیم نشدن به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انسان همه چیز را از دست می دهد. همه کارهای خوب و اعمال نیک، در صورت معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از انسان پذیرفته می شود و در غیر این صورت هیچ کدام مقبول نیست.
امام صادق علیه السلام فرمودند: امام خود را بشناس، زیرا هر گاه امام خود را شناختی تقدم یا تأخر این امر(فرج) زیانت ندهد.(اصول کافی، ج2، کتاب الحجة، ح945)
امام صادق علیه السلام در مورد کم ترین حد معرفت امام فرمودند: که بدانید امام مساوی و هم درجه پیامبر است مگر در درجه نبوت، امام وارث پیامبر است و اطاعت از او اطاعت از خدا و رسول است و باید در هر امری به سخن و فرمان او عمل کرد و تسلیم او شد.(بحارالانوار، ج36، ص407، ح16)
انواع معرفت
معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دو حالت دارد:
1- شناخت نام و نصب ایشان
2- شناخت صفات و ویژگی های حضرت(حالت دوم در عصر غیبت بیشتر مورد اهمیت است)
وظیفه ما انسان ها تسلیم نسبت به کمالات الهی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و قبول نمودن آنهاست، پس می توان گفت: «معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، یعنیتسلیم بودن در برابر او است»
وظایف انسان در قبال معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
1- اعتقاد به اینکه جز مقام نبوت، سایر خصوصیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یافت می شود. یعنی تمام کمالات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اعمّ از علم، عصمت، ولایت و ... همگی را امام علیه السلام داراست و وارث همه صفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.
2- اطاعت از امام علیه السلام در حقیقت اطاعت از خدا و رسول او می باشد.
3- در هر چیزی بدون استثنا باید تسلیم نظر امام علیه السلام بود، یعنی اگر در موردی نظر آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برای ما مشخص شد، دیگر تردیدی در عمل به آن نداشته باشیم و پذیرفتن نظر امام علیه السلام برای ما سخت و سنگین نباشد، بلکه به راحتی سر تسلیم به ایشان بسپاریم، چه مسئله برای ما و از دیدگاه ما روشن باشد و چه نباشد.
4- باید همه چیز را به ایشان ارجاع داد، یعنی در هر مسئله ای اعم از اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی و فردی اولین قدم مراجعه به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
5- پس از رجوع به امام باید نظر ایشان را برگرفت، نباید طبق سلیقه و رأی و نظر خود عمل کرد.
پس حد معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در انسان به میزان تحقق این 5 مورد بستگی دارد. هر مقدار این موارد در ما کامل تر و عمیق تر باشد، معرفت بالاتر است و هر قدر ناقص تر و کم تر باشد به همان اندازه معرفت هم ناقص است، لذا به صرف ادعا و شناخت ظاهری نمی توان ادعای معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را کرد.
نقش دعا در کسب معرفت
امام صادق علیه السلام فرمودند:اگر زمان غیبت را در ک کردی این دعا را بخوان:
«اللّهُمَّ عَرِّفنی نَفسَک، فَاِنََّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی نَفسَک، لَم اَعرِف نَبیَّک، اللّهُمَّ عَرُّفنی رَسولَک فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی رَسولَک لَم اَعرِف حُجَّتّک، اللّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَک فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرِّفنی حُجَّتّک ضَلَلتُ عَن دینی»
«خدایا معرفت خود را به من ارزانی دار که اگر خود را به من معرفی نکنی من پیامبرت را نمی شناسم. خدایا معرفت رسول خود را به من ارزانی دار که اگر رسولت را به من معرفی نکنی من حجت تو را نمی شناسم. خدایا معرفت حجت خود را به من عطا فرما که اگر حجت خود را به من معرفی نکنی از دین خود گمراه می شوم.»
در این سفارش امام صادق علیه السلام دو نکته جلب توجه می کند:
اول اینکه: حضرت دستور دعا می دهند و اینکه باید در خانه خدا رفت و از او طلب دستگیری و نجات کرد و این مطلب بسیار مهمی است. اگر کسی ذرّه ای به خودش یا به دیگرانی که مثل او هستند متکی باشد و بخواهد روی اعمال خود حسابی باز کند و اطمینانی – هر چند کم- به آنچه می داند و یا خدمت هایی که کرده و امثال آن داشته باشد، همین اعتماد و توکل کردن به غیر خدا باعث لغزش و سقوط او در وادی هلاکت و بی دینی می شود. اگر خداوند لحظه ای انسان را به خودش واگذار کند و توفیقات خود را از او صلب نماید، در آن صورت هیچ یک از اعمال انسان به کارش نمی آید.
«مَن یَهد الله فَهُوَ المُهتَد وَ مَن یضلل فَلَن تَجِدَ لَه وَلیّا مُرشِدا»کهف 17
«هر کس را خداوند هدایت کند هدایت شده، و کسی را که خداوند گمراه کند، هیچ سرپرست ارشادکننده ای نخواهد داشت.»
باید توجه داشت که اضلال خدا به معنای صلب توفیق و رها کردن شخص به حال خویش است. بنابراین باید فقط به فضل و عنایت خداوند تکیه کرد و به آن بابی که او برای هدایت و دستگیری گشوده است، رجوع نمود، که این باب، همان وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
دومین نکته: محتوی این دعای شریف است که شامل معرفت خدا، معرفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و معرفت امام علیه السلام می شود. این امور اصول دین هستند وسایر مسائل، فروع دین محسوب می شوند. پس نتیجه می گیریم که اگر کسی معرفت امام زمان خویش را داشته باشد و به ولایت او پای بند گردد در واقع آن دو معرفت قبلی را هم به دست آورده است. بنابراین، معرفت خدا جزو معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف محقق نمی شود و از همین جهت است که امام حسین علیه السلام، معرفت خدا را در حدیث ذیل به معرفت امام زمان تفسیر کرده اند.
امام صادقعلیه السلام فرمودند: روزی حسین بن علی علیهما السلام نزد اصحاب خود آمد و بعد از حمد خدای عزوجل و صلوات بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند، ای مردم قسم به خدا، خدا بندگان را نیافرید مگر برای اینکه معرفت به او پیدا کنند پس وقتی معرفت او را یافتند، به عبادت او بپردازند، پس با بندگی او از بندگی غیر او بی نیاز شوند. آنگاه مردی از ایشان پرسید: پدر و مادر فدای شما شوند ای پسر رسول خدا، معرفت خدا چیست؟ فرمودند: معرفت اهل هر زمانی امام زمان خویش را که اطاعت او بر ایشان واجب است.(بحارالانوار، ج23، ص93، ح40، چاپ مکتب الاسلامیة، 1397ه.ق)
پس می توان گفت که اگر کسی امام خود را آنچنان که باید بشناسد و تسلیم او گردد، برترین چیزی که به هدایتگری امام علیه السلام نصیب او می شود، حفظ شدن در مسیر معرفت خدای متعال و رسیدن به درجات بالاتر آن می باشد که این خود سرچشمه همه فضایل است. بنابراین معرفت امام زمان منشأ و منبع همه خیرات و تضمین کننده سعادت کامل اوست.
درباره سنّ شريف حضرت رقيه (عليهاالسلام) در ميان تاريخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ايشان را بپذيريم، مشهور اين است که ايشان سه يا چهار بهار بيشتر به خود نديده و در روزهاي آغازين صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
بر اساس نوشتههاي بعضي کتابهاي تاريخي، نام مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام)، امّ اسحاق است که پيشتر همسر امام حسن مجتبي (عليهالسلام) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (عليهالسلام) به عقد امام حسين (عليهالسلام) درآمده است.(1) مادر حضرت رقيه(عليهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضيلت اسلام به شمار ميآيد. بنا به گفته شيخ مفيد در کتاب الارشاد، کنيه ايشان بنت طلحه است.(2)
نام مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام) در بعضي کتابها، امجعفر قضاعيّه آمده است، ولي دليل محکمي در اين باره در دست نيست. هم چنين نويسنده معالي السبطين، مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر يزدگرد سوم پادشاه ايراني، معرفي ميکند که در حمله مسلمانان به ايران اسير شده بود. وي به ازدواج امام حسين (عليهالسلام) درآمد و مادر گرامي حضرت امام سجاد (عليهالسلام) نيز به شمار ميآيد.(3)
اين مطلب از نظر تاريخ نويسان معاصر پذيرفته نشده؛ زيرا ايشان هنگام تولد امام سجاد (عليهالسلام) از دنيا رفته و تاريخ درگذشت او را 23 سال پيش از واقعه کربلا، يعني در سال 37 ه .ق دانستهاند. از اين رو، امکان ندارد او مادر کودکي باشد که در فاصله سه يا چهار سال پيش از حادثه کربلا به دنيا آمده باشد. اين مسأله تنها در يک صورت قابل حل ميباشد که بگوييم شاه زنان کسي غير از شهربانو (مادر امام سجاد (عليهالسلام)) است.
رقيه از «رقي» به معني بالا رفتن و ترقي گرفته شده است.(4) گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلي ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين(عليهالسلام) کمتر به چشم ميخورد و به اذعان برخي منابع، احتمال اين که ايشان همان فاطمه بنت الحسين (عليهالسلام) باشد، وجود دارد.(5) در واقع، بعضي از فرزندان امام حسين (عليهالسلام) دو اسم داشتهاند و امکان تشابه اسمي نيز در فرزندان ايشان وجود دارد.
گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلي بر اثبات اين مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاريخ آمده است: «در ميان کودکان امام حسين (عليهالسلام) دختر کوچکي به نام فاطمه بود و چون امام حسين (عليهالسلام) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست ميداشتند، هر فرزند دختري که خدا به ايشان ميداد، نامش را فاطمه ميگذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علي (عليهالسلام) وي را علي ميناميد».(6) گفتني است سيره ديگر امامان نيز در نام گذاري فرزندانشان چنين بوده است.
اين نام ويژه تاريخ اسلام نيست، بلکه پيش از ظهور پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) نيز اين نام در جزيرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام يکي از دختران هاشم (نياي دوم پيامبر (صلي الله عليه و آله)) رقيه بود که عمه حضرت عبداللّه، پدر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به شمار ميآيد.(7)
نخستين فردي که در اسلام به اين اسم، نام گذاري گرديد، دختر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و حضرت خديجه بود. پس از اين نام گذاري، نام رقيه به عنوان يکي از نامهاي خوب و زينت بخش اسلامي درآمد.
اميرالمؤمنين علي (عليهالسلام) نيز يکي از دخترانش را به همين اسم ناميد که اين دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقيل (عليهالسلام) درآمد. اين روند ادامه يافت تا آن جا که برخي دختران امامان ديگر مانند امام حسن مجتبي (عليهالسلام)،(8) امام حسين (عليهالسلام) و دو تن از دختران امام کاظم (عليهالسلام) نيز رقيه ناميده شدند. گفتني است، براي جلوگيري از اشتباه، آن دو را رقيه و رقيه صغري ميناميدند.(9)
در بعضي کتابهاي تاريخي، نام حضرت رقيه (عليهاالسلام) آمده، ولي در بسياري از آنها نامي از ايشان برده نشده است. اين احتمال وجود دارد که تشابه اسمي ميان فرزندان امام حسين (عليهالسلام)، سبب پيش آمدن اين مسأله شده باشد. هم چنان که بعضي از کتابها به اين مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آنها، حضرت رقيه (عليهاالسلام) همان فاطمه صغري (عليهاالسلام) است. در چگونگي درگذشت ايشان نيز اختلاف نظر وجود دارد که در اين جا به اين دو مسأله خواهيم پرداخت.
طرح بحث
براي روشن شدن اين مطلب، بحث را با طرح يک پرسش بنيادين و بسيار مشهور آغاز ميکنيم که: آيا نبودن نام حضرت رقيه (عليهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسين (عليهالسلام) در کتابهاي معتبري چون ارشاد مفيد، اعلام الوري، کشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنين شخصيتي در تاريخ دلالت دارد؟
با بيان چند مقدمه، پاسخ اين پرسش به خوبي روشن ميشود:
1) در دوره زندگاني ائمه اطهار (عليهمالسلام) و در صدر اسلام مسائلي مانند کمبود امکانات نگارشي، اختناق شديد حکمرانان اموي، کم توجهي به ثبت و ضبط جزئيات رويدادها، فشار حکومت بر سيره نويسان، جانب داريها و... سبب بروز بعضي اختلافات در نقل مطالب تاريخي ميشده است.
2) در اثر تاخت و تازها و وجود بربريت و دانش ستيزي بعضي حکمرانان، بسياري از منابع ارزشمند از ميان رفته است. به همين دليل، اين گمان تقويت ميشود که چه بسا بسياري از اين اسناد و منابع معتبر، در جريان اين درگيريها، از بين رفته و به دست ما نرسيده است.
3) تعدد فرزندان، تشابه اسمي و به ويژه سرگذشتهاي شبيه در مورد شخصيتهاي گوناگون تاريخي و گاه وجود ابهام در گذشتهها و پيشينه زندگي افراد، امر را بر تاريخ نويسان مشتبه کرده است. همان گونه که اين مسأله در مورد ديگر شخصيتهاي تاريخي ـ حتي در جريان قيام عاشورا ـ نيز به چشم ميخورد.
4) همان گونه که پيشتر گفته شد، امام حسين (عليهالسلام) به دليل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گراميشان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علي ميگذاشتند. اين امر خود منشأ بسياري از سهوِ قلمها در نگاشتن شرح حال زندگاني فرزندانِ امام حسين (عليهالسلام) گرديده است. قراين و شواهدي نيز در دست است که رقيه (عليهاالسلام) را فاطمه صغيره ميخواندهاند. احتمال دارد همين موضوع سبب غفلت از نام اصلي ايشان شده باشد.(10)
بنابراين، نيامدن نام حضرت رقيه (عليهاالسلام)، در کتابهاي تاريخي، اگر چه شک در وجود تاريخي او را بسيار تقويت ميکند، اما هرگز دليل بر نبودن چنين شخصيتي در تاريخ نيست. افزون بر آن، مهمترين دليلِ فراموشي يا کم رنگ شدن حضور اين شخصيت، زندگاني کوتاه ايشان است که سبب شده ردّ کمتري از ايشان در تاريخ به چشم بخورد. در مورد حضرت علي اصغر (عليهالسلام) نيز به جرأت ميتوان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسيار بر اين جريان نبود، نامي از حضرت علي اصغر (عليهالسلام) نيز امروز در بين کتابهاي معتبر شيعه به چشم نميخورد؛ زيرا تاريخنويسي فني است که با جمع آوري اقوال سر و کار دارد که بسياري از آنها شاهد عيني نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعي که در آن مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد، درستي و يا نادرستي آن از حيث ثقه بودن راوي است که البته اين موضوع فقط در تاريخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حديث، معرفهها و مشخصههاي ديگري نيز براي سنجش درستي اخبار، موجود ميباشد که خبر را با تعادل و نيز تراجيح، علاج معارضه و تزاحم، بررسي دلالت و عملياتهاي ديگر مورد بررسي قرار ميدهند.
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوي نيز بر اثبات وجود ايشان در تاريخ ذکر شده است. ابتدا گفتگويي که بين امام و اهل حرم در آخرين لحظات نبرد حضرت سيدالشهدا (عليهالسلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ ميدهد. امام رو به خيام کرده و فرمودند: "اَلا يا زِينَب، يا سُکَينَة! يا وَلَدي! مَن ذَا يَکُونُ لَکُم بَعدِي؟ اَلا يا رُقَيَّه وَ يا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِيعَةُ رَبِّي، اَليَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ"؛ اي زينب، اي سکينه! اي فرزندانم! چه کسي پس از من براي شما باقي ميماند؟ اي رقيه و اي امکلثوم! شما امانتهاي خدا بوديد نزد من، اکنون لحظه ميعاد من فرارسيده است.(11)
هم چنين در سخني که امام براي آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان ميفرمايد، آمده است: «يا اُختَاه، يا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ يا زَينَب وَ اَنتِ يا رُقَيّه وَ اَنتِ يا فاطِمَه و اَنتِ يا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَيَّ جَيباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَيَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَليَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامي که من کشته شدم، براي من گريبان چاک نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد.(12)
در مورد تشابه اسمي رقيه (عليهاالسلام) و فاطمه صغيره به يک جريان تاريخي اشاره ميکنيم. مسلم گچکار از اهالي کوفه ميگويد: «وقتي اهل بيت (عليهمالسلام) را وارد کوفه کردند، نيزه داران، سرهاي مقدس شهيدان را جلوي محمل زينب (عليهاالسلام) ميبردند. حضرت با ديدن آن سرها، از شدت ناراحتي، سرش را به چوبه محمل کوبيد و با سوز و گداز شعري را با اين مضامين سرود:
اي هلال من که چون بدر کامل شدي و در خسوف فرورفتي! اي پاره دلم! گمان نميکردم روزي مصيبت تو را ببينم. برادر! با فاطمه خردسال و صغيرت، سخن بگو که نزديک است دلش از غصه آب شود. چرا اين قدر با ما نامهربان شده اي؟ برادرجان! چقدر براي اين دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولي او جوابش را ندهد.»(13)
حضرت زينب (عليهاالسلام) در اين شعر از رقيه (عليهاالسلام) به فاطمه صغيره ياد ميکند و اين مسأله را روشن ميکند که فاطمه صغيره که در بعضي از کتابها از او ياد شده، همان دختر خردسالي است که در خرابه شام جان داده است.
قديميترين کتابي که از حضرت رقيه (عليهاالسلام) به عنوان دختر امام حسين) عليهالسلام) ياد کرده است و شهادت او را در خرابه شام ميداند، همين کتاب است. اين کتاب، اثر عالم بزرگوار، شيخ عمادالدين الحسن بن علي بن محمد طبري امامي است که به امر وزير بهاءالدين، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذاري آن به کامل بهائي از آن روست که به امر بهاءالدين نگاشته شده است.
اين کتاب در سال 675 هجري قمري تأليف شده و به دليل قدمت زيادي که دارد، از ارزش ويژهاي برخوردار است؛ زيرا به جهت نزديک بودن تأليف يا رويدادهاي نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در اين راستا ـ حايز اهميت است و منبعي ممتاز به شمار ميرود و دستمايه تحقيقات بعدي بسيار در اين زمينه قرار ميگرفته است. شيخ عباس قمي در نفس المهموم و منتهي الامال، ماجراي شهادت حضرت رقيه (عليهاالسلام) را از آن کتاب نقل ميکند. هم چنين بسياري از عالمان بزرگوار مطالب اين کتاب را مورد تأييد، و به آن استناد کردهاند. اين نگارنده، کتاب ديگري به نام بشارة المصطفی (صلي الله عليه و آله) لشيعة المرتضي (عليهالسلام) دارد که در اين کتاب نيز به برخي رويدادهاي پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولين منبعي که در آن تصريح شده که اسيران کربلا در اربعين اول، بر سر مزار شهداي کربلا نيامدهاند، همين کتاب ميباشد. او جرياني را از عطيه (14) دوست جابربن عبدالله انصاري نقل ميکند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسين (عليهالسلام) و شهيدان کربلا حاضر شده، اولين زائرين قبر او در نخستين اربعين حسيني ميگردند. اما نگارنده سخني از ملاقات جابر با اسيران کربلا به ميان نميآورد و بر خلاف آنچه در برخي مقتلها نگاشته شده، هيچ ملاقاتي در اين روز بين او و اسيران کربلا صورت نميگيرد. اين موضوع نيز نقطه عطف ديگري در امتياز و برتري اين کتاب ميباشد.
يکي ديگر از کتابهاي کهن که در اين زمينه مطالبي نقل نموده، کتاب اللهوف از سيدبن طاووس است. بايد دانست احاطه ايشان به متون حديثي و تاريخي اسلام و شيعه، ممتاز و چشمگير است. وي مينويسد: «شب عاشورا که حضرت سيدالشهداء (عليهالسلام) اشعاري در بي وفايي دنيا ميخواند، حضرت زينب (عليهاالسلام) سخنان ايشان را شنيد و گريست. امام (عليهالسلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامي که من کشته شدم، براي من گريبان چاک نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد [و خويشتن دار باشيد].»
بنابر نقل ايشان، نام حضرت رقيه (عليهاالسلام) بارها بر زبان امام حسين (عليهالسلام) جاري شده است. اين مطلب در مقتل ابومخنف نيز هست که حضرت پس از شهادت علي اصغر (عليهالسلام)، فرياد برآورد: «اي ام کلثوم، اي سکينه، اي رقيه، اي عاتکه و اي زينب! اي اهل بيت من! خدانگهدار؛ من نيز رفتم». اين مطلب را سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ينابيع المودة از مقتل ابومخنف نقل ميکند.
از آيت الله العظمي سيد محمد رضا گلپايگاني (ره) در مورد حضرت رقيه (عليهاالسلام) و مرقد ايشان در دمشق و هم چنين داستان تعمير قبر حضرت که به دستور خود ايشان، به وسيله روياي صادقهاي انجام گرفت، پرسيدند. ايشان فرمود:
اين گونه مطالب که نقل شده است، هيچ گونه محال بودني از نظر عقلي ندارد؛ لکن از اموري که اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نيست.
1 ـ الاربلي، علي بن عيسي، کشف الغمة في معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشي اسلاميه، بيتا، ج2، ص216 ؛ الطبرسي، ابوعلي فضل بن الحسن، اعلام الوري بأعلام الهدي، بيروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2 ـ مفيد، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوري، ص251.
3 ـ حايري، محمد مهدي، معالي السبطين، قم، منشورات الرضي، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4 ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بيروت، دار احياءالتراث العربي، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5 ـ نظري منفرد، علي، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقي ص518.
6 ـ ر.ک: مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7 ـ همان، ج15، ص39.
8 ـ الارشاد، ج2، ص22.
9 ـ همان، ص343.
10ـ محمدي اشتهاردي، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقيه (عليهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
11ـ جمعي از نويسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسين (عليهالسلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
12 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدين، اللهوف علي قتلي الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوري، ص 236،(با اندکي تغيير(.
13ـ قمي، شيخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبةالاسلامية، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115<span style="fo