تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان حضرت
رقیه خاتون طفل
سه ساله امام
حسین و
آدرس
yaroghayi.LXB.ir
لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
زندگى نامه و سیره حضرت زینب سلام الله علیها
ولادت
حضرت زینب كبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده، و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.
نام، لقب و كنیه آن حضرت: نام مبارك آن بزرگوار زینب، و كنیه گرامیشان ام الحسن و ام كلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الكبرى، شریكة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، كامله و ...
پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مىباشد.
همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در كتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و یك دختر به نام ام كلثوم ذكر شده است.
فرزندان حضرت زينب (س)
سبط بن جوزى درتذكرة الخواص گويد: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاكبر و محمد و عباس و ام كلثوم مى باشند كه مادر آنان حضرت زينب (س) بوده است .
پرستارى مادر
روزهايى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت كه بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شكسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سيلى خورده و سقط جنين ، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پيداست كه چنين بيمارى نياز به پرستار دارد، لذا حضرت زينب در سن 5 سالگى از مادر پذيرايى و پرستارى مى كرد و متاءسفانه طولى نكشيد كه به فراق مادر مبتلا گرديد.
القاب حضرت زينب (س)
عالمه غير معلمه : داناى نياموخته فهمة غير مفهمه : فهميده بى آموزگار كعبة الرزايا: قبله رنجها.
نائبة الزهراء: جانشين و نماينده حضرت زهرا (س) نائبة الحسين : جانشين و نماينده حضرت حسين (ع) مليكة الدنيا: ملكه جان ، شهبانوى گيتى
عقيلة النساء: خردمند بانوان .
عديلة الخامس من اهل الكساء: همتاى پنجمين نفر از اهل كساء.
شريكة الشهيد: انباز شهيد.
كفيلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حريم عظمت و كبريايى .
سية العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر ابيها: راز پدرش على (ع)
سلالة الولاية : فشرده و خلاصه و چكيده ولايت .و ليدة الفصاحة : زاده شيوا سخنى .
شقيقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).
عقيلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشينان رسالت .
رضيعة ثدى الولاية : كسى كه از پستان ولايت شير خورده .
بليغة : سخنور رسا.
فصيحة : سخنور گويا.
صديقة الصغرى : راستگوى كوچك (در مقابل صديقه كبرى ).
الموثقة : بانوى مورد اطمينان .
عقيلة الطالبين : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بين طالبيان ).
الفاضلة : بانوى با فضيلت .
الكاملة : بانوى تام و كامل .
عابدة آل على : پارساى خاندان على
عقلية الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسة قلادة الجلالة : خورشيد منظومه بزرگوارى و شكوه .
نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و كرامت .
المعصومة الصغرى : پاك و مطهره كوچك .
قرينة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).
قرة عين المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).
صابرة محتسبة : پايدارى كننده به حساب خداوند براى خداوند.
عقيلة النبوة : بانوى خردمند پيامبرى .
ربة خدر القدس : پرونده پرده نشينان پاكى و تقديس .
قبلة البرايا: كعبه آفريدگان .
رضيعة الوحى : كسى كه از پستان وحى شير مكيده است .
باب حطة الخطايا: دروازه آمرزش گناهان .
حفرة على و فاطمه : مركز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).
ربيعة الفضل : پيش زاده فضيلت و برترى .
بطلة كربلاء: قهرمان كربلا.
عظيمة بلواها: بانويى كه امتحانش بس بزرگ بود.
عقلية القريش : بانوى خردمند از قريش .
الباكية : بانوى گريان .
سليلة الزهراء: چكيده و خلاصه حضرت زهرا (س).
امنية الله : امانت دار الهى .
آية من آيات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومة و حيدة : ستمديده بى كس .
هوش و ذكاوت
صاحب كتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذكاوت آن بانوى بزرگوار چنین مىنویسد:
در اهمیت هوش و ذكاوت آن بانوى بزرگوار همین بس كه خطبه طولانى و بلندى را كه حضرت صدیقه كبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدك در حضور اصحاب پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.
و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر مىكند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت كرده و مىگوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»
دقت كنیم كه حضرت زینب علیها السلام با اینكه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا كمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء كه محتوى معارف اسلامى و فسلفه احكام و مطالب زیادى است را با یك مرتبه شنیدن حفظ كرده، و خود یكى از راویان این خطبه بلیغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .
فصاحت و بلاغت
كلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبههایى كه از آن حضرت روایت شده خود قوىترین دلیل بر كمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانویى كه امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى:
«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید كه تعلیم ندیده، و بانوى فهمیدهاى هستى كه بشرى تو را تفهیم ننموده است».
در اینجا مرورى كوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید كه یكى از بزرگترین حركتهاى آن حضرت، در واقعه كربلا بود كه دستگاه حكومت بنى امیه را به شدّت لرزاند مىكنیم:
«به خدا قسم اى یزید، هر چه كردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا كه تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود ندریدى.
اى یزید! در آن روزى كه خداوند بدنهاى پاك شهیدانمان را حاضر مىكند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حالیكه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین بردهاى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى كه به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را كه در كربلا به خاك و خون كشیدهاى، مغلوب و مرده مپندار. كه خداوند مىفرماید: (كسانى را كه در راه خدا شهید شدهاند مرده مپندارید. بلكه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169
و اى یزید! براى تو همین بس كه حاكم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى كسى كه این مقام را براى تو زینت داده و تورا بر گردن مسلمین سوار كرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست كه چه جانشین بدى براى خود تعیین كرده و در روز جزا درخواهید یافت كه بدترین مكان از آنِ كیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.
كرامات
به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند كه در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى مىباشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشكلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام كه حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به بركت توسل به آن حضرت مشكلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواستههاى خویش نائل گردیدهاند.
حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاك است كه توسل به آن حضرت براى حل مشكلات بزرگ بسیار تجربه شده است و كرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.
به عنوان مثال شبلنجى یكى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنویسد:
«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در كتابش مشارق الانوار مىگوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشكلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیدهاى در مدح آن حضرت سرودم كه مطلع آن چنین بود:
آلِ طاها لَكُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواكُمْ بِما لَكُمْ آلآء
و خدا به بركت آن بانوى گرامى مشكل مرا حل كرد.
زينب عالمه بود
امام سجاد (ع) خطاب به عقيله بنى هاشم ، زينب كبرى (س) مى فرمايند:
(( يا عمة انت بحمد الله عالمة غير معلمة ، و فهمة غير مفهمة )) .
عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اينكه معلم داشته باشى ، و فهميده اى هستى بى آن كه كسى مطالب را به تو فهمانده باشد.
زينب محدثه بود
از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان ديگر - رحمهم الله - ظاهر و هويدا است كه آن خاتون دو سرا حضرت زينب كبرى (س) علم منايا و بلايا (مرگ ها و پيشامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرمايش امام سجاد (ع) به او:
(( يا عمة انت بحمد الله عالمة غير معلمة ، و فهمة غير مفهمة )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شكر و سپاس ، تو دانايى هستى كه كسى به تو نياموخته ، و فهميده و درك كننده اى هستى كه كسى به تو نفهمانده است .
دليل و راهنما است به اين كه زينب دختر اميرالمؤ منين (س) محدثه بوده ، يعنى همه چيز (از جانب خداى تبارك و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشكار مى گشته است . همچنين علم و دانش او از علوم لدنية (علومى كه از استاد فرا نگرفته ، بلكه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .
عقيله بنى هاشم
در برخى روايات است كه او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احكام دين نزد او مى رفتند. اين صفات برجسته كه براى هيچ يك از زنان معاصر او فراهم نشده است ، زينب را از ديگران ممتاز ساخت ؛ چنان كه او را (( عقيله بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حديث فرا مى گرفتند.
ابن عباس از او حديث كند و گويد: (( عقيله ما، زينب دختر على (ع) حديث كرد... و اين لقب بر او ماند؛ چنان كه به عقيله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقيله گفتند. ))
ازدواج با عبدالله بن جعفر
وقتى كه زینب به سن ازدواج رسید، على براى او كسى را كه در شرافتخانوادگىشایستگى همسرى او را داشت برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنىهاشم و قریش براى زینب مىآمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنىهاشم، عبداللهبن جعفر از همه شایسته تر بود.
پدر عبدالله، جعفربن ابىطالب است كه ذوالجناحین (داراى دو بال) وابوالمساكین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود،ابوهریره در باره جعفر مىگوید:
پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابىطالب كسى نبود.
جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشههجرت كرد، و وقتى كه از حبشه با عدهاى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن اوبه مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید وچنین گفت:
«نمىدانم از آمدن جعفر دلشادترم و یا از فتح خیبر».
و نیز از رسول خدا شنیده شد كه مىفرمود:
«مردم از ریشههاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یك ریشه هستیم».
جعفر با سپاهى كه در سال هشتم هجرت به سوى روم مىرفت، عازم جهاد بارومیان شد.
رسول خدا چنین قرار داده بود كه فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (1) باشد و اگر اوكشته شود فرماندهى با جعفربن ابىطالب خواهد بود. (2) .
سپاهیان اسلام رفتند، تا بهحدود بلقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هرقل روبهروشدند.
مسلمانان در دهكده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زیددر حالى كه پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مىكرد، رومیان او را بانیزههاى خودشان قطعه قطعه كردند.
جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین كه دست راستش از تنجدا شد. جعفر علم را بهدست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاىدارى كرد تا كشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب است كه در راه اسلام كشته شده.
مادر عبداللهبن جعفر، اسماء دخت عمیس است، وى خواهر میمونه امالمؤمنینو سلمى همسر حمزةبن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .
جعفر با اسماء ازدواج كرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر بههمسرى ابوبكر درآمد و براى او محمدبن ابى بكررا آورد و پس ازمرگ ابوبكر، علىبن ابىطالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر راآورد.
واقدى در تاریخش مىگوید كه عون و یحیى را بیاورد.
شوهر زینب، عبداللهبن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است از مسلمانان مهاجر به حبشه كه در آن دیار به دنیا آمده است.
ابن حجر در اصابه (4) نقل مىكند كه رسول خدا فرمود:
«خوى و خلقت عبدالله بهمن مىماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچنین فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و كسب و كار را براى عبدالله مبارك گردان».
این جمله را سه بار مكرر مىكند. و سپس مىفرماید: « من در دنیا و آخرت سرورآن ها هستم».
عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاكدامن، و مركز جود و سخا نامیدهشد; احسان فروشى نمىكرد و نیكى را نمىفروخت و هیچ مستمندى را از درخانهاش ناامید بر نمىگردانید. محمدبنسیرین مىگوید:
بازرگانى شكرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیشكارش فرمان داد كه آن شكر را بخرد و به مردم ببخشد.
یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى كه مال به دست عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت كرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.
این شعر عبداللهبن قیس رقیات است كه مىگوید:
من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مىدانست كه مال باقىنخواهد ماند، به مستمندان و بىچارگان ببخشید و نام خود را جاویدان كرد.
و این سخن عبداللهبن ضرار است كه در ستایش عبداللهمى گوید:
اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر كس كه در خانهات رابزند و فرود آید بهترین میزبانى.
میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى كه خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویىهایى از تو بدیدند.
ابن قتیبه در عیونالاخبار نقل مىكند (5) كه هنگامىكه معاویه از مكه باز مىگشت،به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبداللهبنجعفر و محترماندیگر قریش فرستاد.
به فرستادگان سفارش كرد كه پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ كنند و ببینندهركدام با هدایاى خود چه مىكنند. وقتى كه فرستادگان رفتند كه هدایا را برسانند،معاویه به اطرافیان خود روى كرده، چنین گفت:
اگر بخواهید، بهشما مىگویم كه هر كس با هدیهاش چه خواهد كرد.
اما حسن، مقدارى از عطریات هدیهاش را به زنان خود داده و بقیه را به هر كسكه نزد او بود، مىبخشد.
اما حسین، از كسانى كه پدرانشان در صفین كشته شده و یتیم شدهاند، شروعمىكند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى كرده و تقسیم مىكند و شیر تهیه كردهبه مردم مىدهد.
اما عبداللهبن جعفر، به غلام خود مىگوید: بدیح، قرضهاى مرا ادا كن و اگرچیزى ماند وعدههایى كه به مردم دادهام انجام بده.
و اما فلان...تا آخر.
فرستادگان كه بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همانطور بود كهمعاویه گفته بود.
عبدالله در بخششهاى خود اسراف مىكرد، و از آن كه مالش از میان برود و یابهدشمنانش برسد ابایى نداشت.
اگر در كفش بهجز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداىبپرهیزد كه آن را تقاضا نكند.
زناشویى مبارك بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اكبر، عباس، هم چنان كه دو دختر آورد كه یكى از آن دوامكلثوم است كه معاویه با زیركى سیاسى خود مىخواست او را به همسرى یزیددر آورد، تا از پشتیبانى بنىهاشم استفاده كند. عبدالله، اختیار دختر را بهدستخالوىاو امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسمبن محمدبنجعفربنابىطالب تزویج كرد.
ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام علىبه دختر و برادر زادهاش به اندازهاى بود كه آن دو را همچنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى كه على زمامدار مسلمانان شد و كوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرتبه كوفه آمدند و در مركز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مىزیستند.
در جنگهاى آن حضرت، عبدالله در كنار عموى خود ایستاده و نبرد مىكردویكى از سرداران آن حضرت در صفین بود.
مردم كه مىدانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوسیلهاى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مىدادند; چون كهخواهش او رد نمىشد و امیدش ناامید نمىگردید.
در اصابه از محمدبن سیرین نقل مىكند كه یكى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست كه در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنینگفت: مانیكوكارى را نمىفروشیم. (7) .
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مىكند:
وقتى كه حسنبن علىاز دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى كه امام حسننموده بود خواستند كه آن حضرت را در كنار رسول خدا بهخاك سپارند،بنىامیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حكم چنین مىگفت:
چه جنگهایى كه از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفنكنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم،هرگز این كار نخواهد شد.
حسین نپذیرفت و گفت: چارهاى نیست جز آن كه برادرش در كنار جدشبه خاك سپرده شود. نزدیك بود فتنهاى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میاننمىگذاشت.
او به پسر عمویش حسین عرض كرد:
تو را به حق من كه كلمهاى برزبان نیاورى.
عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى كه مادرشزهرا بهخاك سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حكم بازگشت.
زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مىكنند; زیراكه او در خانه و روبسته زندگى مىكرده و ما نمىتوانیم مگر از پشت پرده وى رابنگریم.
ولى پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مىآید و مصیبتجانگداز كربلا او را به ما نشان مىدهد و كسىكه او را به چشم دیده براى ما وصفشمىكند و چنین مىگوید - چنان كه طبرى نقل كرده است: گویا مىبینم زنى را كه مانندخورشید مىدرخشید و با شتاب از خیمهگاه بیرون مىآمد. (11) .
پرسیدم: او كیست؟ گفتند: زینب دختر علىاست.
هنگامى كه زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مىرود، عبدالله بن ایوبانصارى در وصفش مىگوید:
...به خدا كه من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پارهاى از ماه بود.
در صورتى كه این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خودبود، غریب بود، خسته و كوفته بود، مصیبتزده و داغ دیده بود، پس جمال زینب درآغاز جوانى پیش از آن كه سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش كند و جامداغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!
اما شخصیت زینب، بهتر است كه - در این جا نیز - منتظر شویم تا این كه حوادثاز دلیرى و پاىدارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلمنرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.
به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبنمعاویه آشكار مىشود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مىكند كه از قدرت زینب در سخن ونیرومندىاش در استدلال خبر مىدهد. (12) .
و در آینده نزدیكى مردم آن عصر در كربلا و در مجلس استاندار كوفه و مجلسیزیدبن معاویه سخنانى از زینب مىشنوند كه فصاحت و بلاغتش همه را متعجبمىكند، به همان اندازهاى كه امروز ما را به تعجب مىاندازد و همگى به فوقالعادگىاو و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مىدهند.
جاحظ در كتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى نقل مىكند:
پس از شهادت امام حسین وارد كوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب راشنیدم، من ناطقتر و گویندهتر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین علىبنابىطالب سخن مىگفت.
این شمایل زینب استبه طورى كه او را در كربلا دیدهایم، و چنان كه در زمانجوانىاش نمونهاى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مىشنویم كه او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.
و چنان كه بعضى از روایات مىگوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بودهكه زنانى كه مىخواستند احكام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مىشده و كسبدانش مىكردهاند.
صفات برجستهاى در زینب جمع بوده كه هیچ یك از زنان عصر او دارا نبودهاند،لذاست كه «بانوى خردمند بنىهاشم» گردید. ابنعباس كه از او روایت مىكند،مىگوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت».
زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود كه وقتى «بانوى خردمند» مىگفتند،زینب فهیمده مىشد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مىكردند و به «زادگان بانوىخردمند» شناخته شده بودند.
شهادت آن حضرت
حضرت زینب سلام الله علیها در شب یك شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.
و مزار ملكوتى آن حضرت اینك زیارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مىباشد.
پی نوشتها:
1) از تحقيق در تواريخ بهدست مىآيد كه فرماندهاول جعفر بوده و سپس زيد.(مترجم).
2) بعضى از مورخان معتبر نقل كردهاند كه نخستين فرماندهىكه از طرف پيغمبر تعيين شدهبود، جعفر بودو زيدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس كه در مرثيه آن ها گفته و سيره ابن هشام، نقلمىكند نيز، چنين مستفاد مىشود. (مترجم).
3) الاستيعاب، ج 4، ص 230-231.
4) ج 3، ص 49.
5) ج 3، ص 40.
6) زمينهاى سبز و خرم را سواد گويند كه بيشتر در عراق عرب بود. دهقان يعنى ارباب ملك. (مترجم).
7) الاصابة ، ج 2، ص 281.
8) ص 74.
9) قبلا تذكر داده شد كه بودن قبر زهرا در بقيع كاملا موردترديد است.(مترجم).
10) بردن جنازه امام حسن به بقيع وسكوت حسين (ع) دراثروصيت امام حسن (ع) بوده. كاملابناثير، ج3،ص 228. (مترجم).
11) تاريخ طبرى، ج 4، ص 340-341.
12) الاصابة، ج 4، ص 314 و 315 و 510
پدر ؛ای کاش تو بار ایی و من دست تو بوسم
در سجده روم،،صورت زیبای تو بوسم
هر جا که برفتی و دمی جای گرفتی
انجا بروم گریه کنان جای توبوسم
دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت / جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت
هنگام نهادن قدم بر سر خاک / دیوار حرم به احترام تو شکافت . . .
------------------------------------------------------------------- اس ام اس روز پدر ------------------------------------
زان سبب ماه رجب ماه خداست / که اندر آن میلاد شاه لافتی ست
شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت: / چون که صد آمد نود هم پیش ماست
------------------------------------------------------------------- اس ام اس ولادت امام علی ------------------------------------
حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد
روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد
خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق
حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد . . .
------------------------------------------------------------------- اس ام اس ولادت امام علی
کاش مهدی به جهان چهره هویدا می کرد
گره از مشکل پیچیده ی ما وا می کرد
کاش می آمد و با آمدنش از ره لطف
قبر مخفی شده ی فاطمه پیدا می کرد...
ولادت امام زمان (عج) مبارک باد
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم
نمازی از امام رضا(ع)برای رفع مشکل ترین گرفتاری های دنیوی! بی شک یکی از دستورات ائمه اطهار (ع) در هنگام دچار شدن به گرفتاری های دنیوی، متوسل شدن به خداوند می باشد و یکی از این راه های توسل، به جا آوردن نمازهایی می باشد که از سوی این بزرگواران توصیه شده است.
در این باره از حضرت رضا (ع) نقل شده است: چون گرفتاری شدیدی برایتان پیش آید که شما را غمگین نمود دو رکعت نماز بخوانید، در رکعت اول فاتحه و آیة الکرسی، و در رکعت دوم فاتحه و سوره قدر. بعد قرآن را بر بالای سر بگذار و ده بار بگو: «اَللهُمَ بِحَقّ مَن اَرسَلتَهُ اِلی خَلقِکَ وَ بِحَقِّ کُلِّ آیَةٍ وَ بِحَقّ کُلَّ مَن مَدَحتَهُ فیهِ عَلَیکَ وَ بِحَقِکَ عَلَیهِ وَ لاتَعرِفُ اَحَدا اَعرَفُ بِحَقِکَ مِنک». پس ده بار بگو: «یا سَیِدی یا الله» ده بار «بِحَقِ مُحَمَدِ» ده بار «بِحَقِ عَلیٍ» ده بار «بِحَقِ فاطمة» ده بار «بِحَقِ الحَسَن» ده بار «بِحَقِ الحُسین» و همین طور تمام ائمه را می شماری تا حضرت ولی عصر (عج).همانا از جای خود برنخاسته باشید تا حاجتتان روا شود، ان شاءالله.
در جایی دیگر از حضرت امام رضا (ع) روایت شده است که ایشان در پاسخ فردی گرفتار بیان داشته اند: دو رکعت نماز بخوان و در هر رکعت بعد از حمد سیزده بار سوره قدر. چون فارغ شدی سجده کن و بگو: «اَللهُمّ یا فارِجَ الهَمّ وَ کاشِفَ الغَمّ وَ مُجیبَ دَعوَة المُضطَرّین وَ رَحمنَ الدّنیا وَ رَحیمَ الآخِرَة صَلّ عَلی مُحَمد وَ آل مُحَمد وَ ارحَمنی رَحمَة تُطفِئ بِها عَنّی غَضَبَکَ وَ سَخَطَکَ وَ تُغنِیَنی بِها غَمّن سِواک» بعد گونه راست را به زمین بچسبان و بگو: «یا مُذِلّ کُلّ جَبّار عَنید وَ یا مُعِزّ کُلّ ذَلیلِ وَ حَقّکَ قَد بَلَغَ المَجهُودُ مِنّی فی اَمرٍ کَذا فَفَرّج عَنّی». پس گونه چپ را به زمین بچسبان و بگو مانند آن را، بعد به سجود برگرد و مانند آن را بگو، پس بدان خداوند غم تو را فرج می دهد و حاجتت را روا می سازد.
توصیه های امام سجاد(ع)
همچنین از امام سجاد (ع) روایت شده است که فرموده اند: هرگاه گرفتاری برای یکی از شما پیش می آمد، تمیزترین جامه هایش را بپوشد و وضو بگیرد و به پشت بام رود و چهار رکعت نماز بخواند. در رکعت اول حمد و سوره زلزلت، و در رکعت دوم حمد و سوره نصر، و در رکعت سوم حمد و سوره کافرون، و در رکعت چهارم حمد و توحید را. بعد سر به آسمان بردارد و بگوید:«خداوندا! تو را قسم می دهم به اسمائی که اگر بر درهای بسته آسمان بخوانی باز می شود، و اگر برای گشاده شدن تنگی های زمین ها بخوانی گشاده می گردد، و به اسماء تو که اگر برای مشکلات بخوانی آسان گردد و به اسمائی که اگر بر قبرها بخوانی برانگیخته می شوند. بر محمد و آل او درود فرست و مرا حاجت روا باز گردان».
سپس حضرت زین العابدین (ع) فرمودند: به خدا هیچ کس پس از این عمل قدم بر نمی دارد، مگر آن که حاجت او روا می گردد، ان شاء الله تعالی.
خدایا من رو ببخش که همیشه ازت طلبکارم ...
چرا ؟!
نمیدونم شاید فکر میکنم : " چون بهم لطف کردی و منو آفریدی ، مدیون من شدی ! "
خدایا ببخش که همیشه به فکر معامله کردن با تو بودم : ... " خدایا اگه فلان کارو واسم انجام بدی ... منم قول میدم که فلان و بهمان ... "
خنده ام میگیره شاید هم گریه ، تو میدونی که نمیتونم سر قولم بمونم؛ ولی جوابم رو با محبتت دادی ... خدایا آخه چرا ؟
خدایا من دردونه ی مخلوقاتتم و شاید به همین خاطر ننر بار اومدم ...
خدایا من باهات کلی حرف دارم و تو هم همیشه برام وقت داشتی و داری
خدایا من فکر میکنم تو خیلی عاشقم بودی و هستی
تو هزاران نشونه برام فرستادی
تو اینقدر عاشقم بودی و هستی که شریف ترین انسانها رو برای رسوندن پیغامت برام انتخاب کردی و فرستادی ، و بهترینشون، همونی که از ابتدا به امین بودن معروف بود ...
خدایا تو خیلی بهم پوئن و امتیاز دادی، ولی من دارم می بازم
من دارم به خودم می بازم ...
باختی بزرگتر از این وجود داره که فقط وقتی سر و کله ام دور و برت پیدا میشه که دچار مشکلی شده باشم ؟
خدایا این دستهای منه
همونی که همیشه بطرفت درازه
و این هم سری که جلوی همه خم شده
ولی افسوس از یکبار طاعتِ با صداقت برای اطاعت
خدایا ... این منم ... اشرف مخلوقاتت ... جانشین تو بر روی زمین ...
همونی که وقتی منو آفریدی خودت رو احسن الخالقین نامیدی
خدایا من دارم به خودم می بازم
خدایا دستم رو بگیر ...
دست کسی رو که
امیدی به طاعت ناچیز و ریایی خودش نداره ...
در بررسي سيماي شيعه علي (ع) به بيان برخي ويژگيهاي روحي و رفتاري مالك اشتر اين برجسته ترين يار و ياور علي (ع) مي پردازيم هم او كه علي (ع) در بياني كوتاه پرده از شخصيت والا و با عظمت او برداشت و همه توانمنديها و كمالات بي نهايت او را در يك جمله چنين بيان فرمود :
« كان الاشتر لي كما كنت لرسولِ الله»
«مالك اشتر براي من همانگونه بود كه من براي رسول خدا بودم»
اما خصلتها و ويژگيهاي مالك :
1- ولايت پذيري و علي مداري مالك اشتر
كليد شخصيت مالك، علي مداري اوست. آنچنانكه در كوچكترين و بزرگترين تحولات،مالك را در كنار علي (ع) مي يابيم، هماهنگي و همكاري و ارتباط و فرمانبرداري او را در جنگ و صلح، هجرت و جهاد، سياست و قضاوت، عبادت و بلاغت و در مردم دوستي و خداپرستي همانگونه مي بينيم كه علي (ع) براي رسول خدا بود.
2-سياستمدار و كاردان در امور مديريت سياسي
توان سياسي و كاري مالك در مديريتهاي كلان اجتماعي به اندازه اي است كه او را حلال مشكلات حكومتي امير قرار مي هد و بسياري از فتنه هاي سياسي با هوشمندي و تدبير او حل مي گردد. منشور حكومتي علي (ع) خطاب به او است كه در نوع خود بي نظير است.
3-فصاحت و بلاغت
بخشي از شخصيت مالك مرهون نفوذ كلام و توان بالاي او در ايراد خطبه هاي حماسي و حركت آفرين است كه امتيازي براي اغلب انسانهاي كامل و پيشواست تا بتوانند در زمان لازم روشنگر حقايق و ارزشها باشند و توده مردم را به حركت واداشته،بسيج و هدايت نمايند.
4-اهل جهاد و هجرت
جهاد و هجرت در راه خدا، از ملاكهاي ارزشيابي شخصيتها در قرآن است. اگر بگوييم همه زندگي مالك، جهاد و هجرت در راه خدا بر اساس نياز و ضرورت جامعه اسلامي است سخني گزاف نگفته ايم. او عقابي سبكبال براي هجرت و تيزچنگ براي جهاد تحت فرمان علي (ع) بود.
5-دشمن شناس، شجاع و با بصيرت
و در دشمن شناسي او همين بس كه علي (ع) پس از شهاددت او فرمود :
« اي كاش در بين شما دو نفر مانند او بودند بلكه اي كاش تنها يك نفر مثل او بود و فكر و رأيش در مورد دشمنانم همچون نظر او بود.»
درميان ياران علي (ع)، مالك از معدود افرادي بود كه دشمنان و توطئه هاي آنان را به خوبي مي شناخت و تحت هيچ شرايطي حاضر به عقب نشيني نبود و با تيزبيني، درايت و شجاعتي كه داشت دشمن را به زانو در مي آورد.
6-انقلابي، قاطع، سازش ناپذير در دفاع از ارزشهاي اسلامي
حكومت اميرالمؤمنين (ع) يك حكومت انقلابي سازش ناپذير است كه مي آيد تا خط بطلاني بر «مصلحت انديشي» و «اجتهاد به رأي» هاي خلافتهاي گذشته بكشد. حكومتي است كه پاي احكام اسلامي و بيت المال مسلمين كه به ميان مي آيد قاطع و سازش ناپذير، «كتاب الله وسنه نبيه» را حجت مي داند.
چنين حكومتي نياز به فرماندهي اينچنين دارد. مالك مردي است سرشناس و با نفوذ در مردم، كه بسياري از حركتهاي سياسي عليه خليفه سوم و فرماندارانش را او طراحي نمود. تا آنجا كه افشاگريهاي او در اعتراض به پايمال نمودن احكام اسلامي در كوفه به درگيري با حاكم كوفه و در شام به كتك زدن معاويه مي انجامد و موجب تبعيدهاي مكرر وي مي گردد.
7-بردبار، خويشتن دار، خيرخواه مردم
مالك اشتر قهرمان است اما متواضع ، پهلوان است اما مردمي، رادمرد است اما بردبار و صبور، قاطع و استوار است اما در پاسداري از احكام دين. آري! اين صفت علي و ياران راستين علي بوده و هست كه دوحالت متضاد قهر و حلم، قاطعيت و رافت، را در نهايت كمال آن منصفند. مالك نيز همچون مولا و مقتدايش علي (ع) در برخورد با مردم و محرومين، قلبي رئوف و مهربان و دستي نوازشگر دارد و همه تلاش او جهت سعادت و هدايت مردم به سوي نيكي ها است و در اين راه هيچگونه چشم داشتي ندارد.
داستان اهانت آن بازاري به مالك كه مقداري ته مانده سبزي به او پرتاب مي كند و به او مي خندد ولي او بي آنكه سخني بگويد به مسجد رفته براي آن مرد طلب آمرزش نموده و از خداوند اصلاح او را طلب مي نمايد. نمونه اي از حلم و بردباري شيعيان راستين علي (ع) است.
علي (ع) و شهادت مالك :
علي (ع) در شهادت مالك مي گريست و مي فرمود :
آيا شخص ديگري همچون مالك بوجود خوهد آمد؟
خداي مالك را رحمت كند او بر عهدش وفا كرده براهي كه بايست رفت و پروردگارش را ملاقات نمود. ما با اينكه خود را آماده ساخته بوديم كه پس از مصيبت رسول خدا (ص) صبر پيشه كنيم با اين حال مرگ مالك از بزرگترين مصيبتهاست.
ختم اين مختصر از زندگاني مالك با اين جمله جالب به نظر مي رسد كه بر اساس آنچه از بزرگان مذهب رسيده است :
اشتر كسي است كه به هنگام ظهور حضرت ولي عصر (عج) زنده مي شود و در ركاب حضرتش جنگ خواهد كرد.
مردم! شما چونان مسافران در راهید که در این دنیا فرمان کوچ داده شدید. دنیا، خانه اصلی شما نیست؛ پس به جمع آوری زاد و توشه بپردازید. آگاه باشید این پوست نازک تن، طاقت آتش دوزخ را ندارد؛ پس به خود رحم کنید ...
در نظر سطحى، مرگ نابودى انسان است و زندگى او تنها به همین زندگى چند روزه و در میان زایش و درگذشت محدود می باشد، اما اسلام مرگ را انتقال انسان از یک مرحله زندگى به مرحله دیگرى تفسیر می کند. به نظر اسلام، انسان زندگانى جاویدانى دارد که پایانى براى آن نیست و مرگ که جدایى روح از بدن است، وى را به مرحله دیگرى از حیات وارد می کند که کامروایى و ناکامى در آن، بر پایه نیکوکارى و بدکارى در مرحله زندگى پیش از مرگ استوار می باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: «گمان مبرید که با مردن نابود می شوید؛ بلکه از خانه اى به خانه دیگرى منتقل می شوید».(1)
انسان پس از مرگ، از جهت اعتقاداتى که داشته و اعمال نیک و بدى که در این دنیا انجام داده است، مورد بازپرسى خصوصى قرار میگیرد و پس از محاسبه اجمالى طبق نتیجهاى که گرفته شد، به یک زندگى شیرین و گوارا یا تلخ و ناگوار محکوم گردیده و با همان زندگى در انتظار روز رستاخیز عمومى به سر میبرد.(2)
حال انسان در زندگى برزخى به حال کسی شبیه است که براى رسیدگى اعمالى که از وى سرزده، به یک سازمان قضایى احضار می شود و مورد بازجویى و بازپرسى قرار می گیرد، به تنظیم و تکمیل پرونده اش می پردازند، آنگاه در انتظار محاکمه در بازداشت به سر می برد. روح انسان در برزخ، به صورتى که در دنیا زندگى می کرد، به سر می برد؛ اگر از نیکان است، از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقربان درگاه خدا برخوردار می شود و اگر از بدان است، در نقمت و عذاب و مصاحبت شیاطین و پیشوایان ضلال می گذراند.
روز قیامت، یکی از روزهای بسیار مهم و حساسی است که هر انسانی در پیش رو دارد. امام علی علیه السلام درباره این مسئله فرموده است: «ای بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم که عامل کنترل و مایه استواری شماست. پس به رشته های تقوا چنگ زنید و به حقیقت های آن پناه آورید تا شما را به سر منزل آرامش، جایگاه های وسیع، پناهگاه های محکم و منزلگاه های پر عزت برساند، در روزی که چشم ها خیره می شود و همه جا در نظر انسان تاریک است و گله های شتر و مال و اموال فراوان فراموش می گردد؛ زیرا به هنگام قیامت، به گونهای در صور اسرافیل می دمند که قلب ها از کار می افتد، زبان ها باز می ایستد، کوه های بلند و سنگ های محکم فرو می ریزد و قسمت های سخت آن، نرم چون سرابی می ماند، کوهستان ها با زمین هموار می گردد؛ چنان که نه پستی و نه بلندی موجود است. پس در آن هنگام نه شفاعت کننده ای است که شفاعت کند و نه دوستی که نفع رساند و نه پوزش خواستن سودی دارد».(3)
قیامت، دادگاه الهی
قیامت روزی است که انسان، در دادگاه عدل الهی باید پاسخگوی همه اعمال و رفتار خویش باشد. در این دادگاه، عذرهای بیهوده، دروغگویی و ادعاهای باطل ناممکن است؛ زیرا هر کس حقیقت اعمال خویش را به طور مستقیم مشاهده می کند و خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله، مۆمنان و نیز اعضاء و جوارح او، بر اعمال او شهادت می دهند و راهی برای فرار از کرده خویش نخواهد داشت. امام علی علیه السلام فرموده است: «آن گاه که زمین سخت بلرزد و نشانه های هولناک قیامت تحقق پذیرد و پیروان هر دینی به آن ملحق شوند و هر پرستش کننده به معبود خود و هر اطاعت کننده ای به فرمانده خود رسد، نه چشمی بر خلاف عدالت گشوده و نه قدمی بر خلاف حق، آهسته بر زمین نهاده می شود. در آن روز چه دلیل هایی که باطل می گردد و عذرهایی که پذیرفته نمی شود. پس در جست و جوی عذری باش که پذیرفته شود و دلیلی بجوی که استوار باشد. از دنیای فانی برای آخرت جاویدان توشه بردار و برای سفر آخرت وسایل لازم را آماده کن».(4)
حسابرسی در قیامت
یکی از مراحل قیامت، مرحله حساب است. این، یکی از مواقف و منازل قیامت است؛ یعنی از اعمال و رفتاری که انسان در دنیا نموده است، حساب می کشند، و به آن ها رسیدگی می کنند: « لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»؛ « آنچه در آسمان ها و زمین است، از آنِ خداست و (از این رو) اگر آنچه را در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه می کند. سپس هر کس را بخواهد (و شایستگی داشته باشد)، می بخشد و هر کس را بخواهد (و مستحق باشد)، مجازات می کند و خداوند به همه چیز قدرت دارد».(5) امام علی علیه السلام در این باره فرموده است:
« قیامت، روزی است که خداوند همه انسان های گذشته و آینده را برای رسیدگی دقیق حساب و رسیدن به پاداش اعمال، گرد آورد. پس همه فروتنانه به پاخیزند، در حالی که عرق از سر و رویشان و کنار دهانشان جاری است و زمین زیر پایشان لرزان است. نیکو حال ترین آنان، کسی است که جای گذاشتن دو پایش را پیدا کند یا جایی برای آسوده ماندن بیابد».(6)
ضرورت یاد قیامت و عذاب الهی
مـسأله ایـمـان بـه قـیـامـت، از مـسـائل ریـشـه اى و زیـر بـنـایـى اعمال و کردار انسان هاست و قسمت عمده اى از مصالح مردم و اجتماع به آن وابسته است. پس از اعتقاد به قیامت، مسئله توجه و تنبه همیشگى نسبت به آن، از اهمیت خاصى برخودار است و براى پا برجا بودن و استوارى در راه اطاعت خدا و سعادت، لازم و ضرورى است.
انـسـان اغلب در دوران زنـدگـى دنـیـا، از هـدف اصـلى غـافـل مى شود و به گونه اى رفتار مى کند که گویى، همیشه در دنیا خواهد ماند. یاد مرگ و قـیـامـت، مـایـه تـذکـر و تـنـبـه اسـت کـه هـدف را فـرامـوش نـکـنـد و اعـمـال و تصمیم هاى خویش را با توجه به هدف تنظیم کند. از این رو، در روایات بسیارى، یاد مـرگ و قـیـامـت مـورد تـشـویـق قـرار گـرفـتـه اسـت؛ به طـور قـطـع فـرد عـاقل، زندگى حقیقى خود را با زندگى خیالى دنیایى عوض نمى نماید. همچنین یاد مرگ و قـیـامـت، زنـدگـى دنـیا را از انسان سلب نمى کند؛ بلکه به آن معناى دیگر و جهت درست مى دهد. آیـات و روایـات، بـا تعبیرات مختلف، انسان را به یاد آورى مرگ و قیامت توصیه و از عواقب غفلت و بى توجهى به آن، برحذر مى دارد. امام علی علیه السلام در سخنانی، راجع به شدت عذاب الهی و آتش دوزخ میفرماید: «مردم! شما چونان مسافران در راهید که در این دنیا فرمان کوچ داده شدید. دنیا، خانه اصلی شما نیست؛ پس به جمع آوری زاد و توشه بپردازید.
آگاه باشید این پوست نازک تن، طاقت آتش دوزخ را ندارد؛ پس به خود رحم کنید. شما مصیبت های دنیا را آزمودید، آیا ناراحتی آدمی را بر اثر خاری که در بدنش فرو رفته یا ریگ های داغ بیابان او را رنج داده دیده اید؟ پس چگونه می شود تحمل کرد که در میان دو طبقه آتش، در کنار سنگ های گداخته، هم نشین شیطان باشید؟ آیا می دانید وقتی مالک دوزخ بر آتش غضب کند، شعله ها بر روی هم می غلتند و یکدیگر را می کوبند و آن گاه که بر آتش بانگ زند، میان درهای جهنم به هر طرف زبانه می کشد».(7)
امام علیه السلام در سخن دیگری فرموده است: «بدان! راهی پر مشقت و بس طولانی در پیش روی داری و در این راه، بدون تلاش بایسته و فراوان و زاد و توشه و سبک کردن بار گناه، موفق نخواهی بود. بیش از تحمل خود، بار مسئولیت بر دوش منه که سنگینی آن برای تو عذاب آور است. اگر مستمندی را دیدی که توشه ات را تا قیامت می برد و فردا که به آن نیاز داری، به تو باز می گرداند؛ کمک او را غنیمت بشمار و زاد و توشه را بر دوش او بگذار و اگر قدرت مالی داری، بیشتر انفاق کن و همراه او بفرست؛ زیرا ممکن است روزی در رستاخیز در جست و جوی چنین فردی باشی و او را نیابی.
به هنگام بی نیازی، اگر کسی از تو وام خواهد، غنیمت بشمار تا در روز سختی و تنگدستی به تو باز گرداند. بدان که در پیش روی تو، گردنه هایی وجود دارد که در آن، حال سبکباران به مراتب بهتر از سنگین باران است».(8)
=============================
پی نوشت ها :
1. بحارالانوار، ج3، ص161.
2. همان، ج2، باب البرزخ.
3. نهج البلاغه، خطبه 195.
4. همان، خطبه 223.
5. بقره: 284.
6. نهج البلاغه، خطبه 102.
7. همان، خطبه 183.
8. همان، خطبه 31.
خداى تعالى در آسمان چهارم خانهاى بنا کرده که نامش بیت المعمور است؛ به آن خانه در هر روزى هفتاد هزار فرشته داخل مىشوند و از آن بیرون مىروند و دیگر به سوى آن تا روز قیامت بر نمىگردند و خداى عزّ و جلّ به صاحب این دعا ثواب این فرشتگان را مىبخشد.
وقتی انسان بخواهد کسی را به سمت خودش بخواند او را صدا می زند؛ هر انسانی که به خدا معتقد و مۆمن باشد،یا اگر هم به خدا اعتقاد محکمی نداشته باشد اما در مواقع ناراحتی و نگرانی و التهاب بالاخره یک"یا خدایی" می گوید و در حالتهای گوناگون خدا را می خواند. بنابراین دعا یعنی ای خدا گفتن و از خدا چیزی خواستن؛یکی از دعاهای پرفضیلت ماه رمضان به ویژه لیالی قدر دعای جوشن کبیر است.جوشنکبیر، دعایی منقول از پیامبر اکرم (صلیاللّهعلیهو آلهوسلم) است که حاوی هزار و یک نام و صفت خدای متعال می باشد.
فضیلت دعای جوشن کبیر
در روایاتی كه از معصومین به ما رسیده مکرراً این مطلب دیده می شود كه خداوند دارای 99 اسم است كه هر كسی او را به این نامها بخواند،دعایش مستجاب و هر كه آنها را شماره كند اهل بهشت است. گویا مراد از شماره کردن این نامها فقط خواندن آنها نیست بلکه درک کردن مفاهیم و تخلق یافتن به این اسماء است.
دعای جوشن کبیر در یکی از غزوات صدر اسلام از جانب جبرئیل برای پیامبر اسلام آورده شده است. این دعا صد بند دارد و هر بند حاوی ده "اسم" از اسمای خداست، بهجز بند 55 که یازده اسم باریتعالی در آن آمده است؛ بنابراین، درمجموع، این دعا حاوی هزار و یک «اسم» خدای متعال است. در باب فضیلت خواندن این دعا چنین آمده است:
1ـ هر که این دعا را هنگام خروج از منزل بخواند،خداى تعالى عمل او را به عملهاى نیکو لاحق مىسازد.
2ـ حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) فرمودند که: هیچ بندهاى از امّت من نیست که این دعا را در ماه مبارک رمضان سه مرتبه یا یک مرتبه بخواند مگر آنکه به تحقیق که خداى تعالى بدن او را بر آتش حرام مىکند و بر او بهشت واجب مىشود.
3ـ خداى تعالى در آسمان چهارم خانهاى بنا کرده که نامش بیت المعمور است؛ به آن خانه در هر روزى هفتاد هزار فرشته داخل مىشوند و از آن بیرون مىروند و دیگر به سوى آن تا روز قیامت بر نمىگردند و خداى عزّ و جلّ به صاحب این دعا ثواب این فرشتگان را مىبخشد.
4ـ کسى که این دعا را در ظرفى پاکیزه به آب باران و زعفران بنویسد و آن را بیاشامد به قدرى که نوشیدن آن را توانا باشد، خداى تعالى او را از هر دردى و هر بیمارى شفا مىدهد.
5ـ هر کسى که این دعا را بخواند، مثل مردن شهدا مىمیرد. خداى تعالى براى او ثواب هفتصد هزار شهید از شهیدان صحرا را مىنویسد.
7ـ در شبى که شخص این دعا را بخواند خداى تعالى به او روى مىآورد و به سوى او نظر التفات مىکند و تمامی حاجتهاى دنیا و آخرت او را برآورده می سازد.
8ـ در شبى که این دعا را مىخواند خداى تعالى از او شرّ شیاطین و مکر ایشان را دفع مىکند و عملهاى او را همگى قبول مىکند و مال او را پاکیزه مىکند.
9ـ اگر کسى این دعا را در جامى به کافور و مشک بنویسد و آن را بشوید و آن را بر کفن مردهاى بپاشد خداى تعالى در قبر او صد هزار نور نازل مىسازد و ترس از منکر و نکیر را از او دفع مىکند و از عذاب قبر ایمن مىگردد و خداى تعالى به سوى او در قبر هفتاد هزار فرشته بر مىانگیزاند که با هر فرشته طبقى از نور باشد که آن نور را بر او مىپاشند و او را بر مىدارند و به سوى بهشت مىبرند و به او مىگویند: خداى تعالى ما را امر کرده که مونس تو تا روز قیامت باشیم و خداى تعالى قبر او را گشاده مىگرداند چندان که چشم کار کند و براى او درى در بهشت گشوده مى شود.
10ـ خدای تعالى به خواننده این دعا، به عدد هر حرف دو حوریه بهشتی مىبخشد. پس هر گاه از خواندن این دعا فارغ شود، خداى تعالى براى او خانهاى در بهشت بنا مىکند و او را ثواب حرفهاى تورات، انجیل، زبور و قرآن عظیم مىبخشد و به او مثل ثواب ابراهیم خلیل، موسى ،عیسى و رسول الله مىدهد.
11ـ کسى که این دعا را بخواند، خداى تعالى بر او دو فرشته موکّل مىکند که او را از گناهان نگاه دارند و خداى تعالى را تسبیح گویند و تنزیه کنند و او را از همه بلاها محافظت نمایند و براى او درهاى بهشت را بگشایند و بر او درهاى جهنم را ببندند و تا زمانی که زنده باشد پس او در حفظ و امان خدا خواهد بود و همچنین در نزد وفات.
( مهج الدعوات ابن طاووس ـ ترجمه طبسى، ص 363-365)
مضامین بلند دعای جوشن کبیر
در تلاوت قرآن خدا با ما سخن می گوید و در دعا ، ما با خدا سخن می گوییم ، دوشكل دعا وجود دارد یكی خواسته ها و نیازهای عادی مردم است و دیگری سلسله دعاهایی داریم كه از ائمه معصومین رسیده و ذخیره ای است برای ما. این دعاها در مرحله اول نقش معرفت افزایی دارد و معرفت ما را به خدا زیاد می كند، دعای جوشن كبیر دارای صد بند صفات و ویژگیهای خداست كه موجب نزدیک شدن دل به خدا می گردد؛ این دعا خیلی خالص و ناب است؛ زیرا صحبت هیچ چیز جز محبوب در آن نیست.کسانی که معرفت کافی را کسب کرده باشند می توانند به ژرفای این دعا پی ببرند.
خدا باید حلاوت ذکرش را به دل بچشاند تا انسان حال اولیاء خدا را در اسماء خداوند بفهمد و درک کندکه هر کدام از این اسماء با دل انسان چه می کند. اگر دل پاک شده و نوری از توحید بر دل تابیده باشد، وقتی این دعا را می خواند مثل شخصی است که به بوستان بزرگی رسیده که هر بخشی از این بوستان پر است از گلهای رنگارنگ که یک اسم در این اسماء تجلی دارد. توجه دقیق و عمیق به اسماء حضرت باری تعالی، به طرز عمیقی نور معرفت را در ظاهر و باطن ذاکر پراکنده می سازد. همچنین ذکر اسماء حضرت رب العالمین با آنکه در زمانهائی خاص بیشتر توصیه شده اما مقید به ایام مشخص نیست بنا بر این در همه حال با حضور قلب و فارغ از اندیشه های دنیوی می توان بر این اذکار مداومت کرد.