تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان حضرت
رقیه خاتون طفل
سه ساله امام
حسین و
آدرس
yaroghayi.LXB.ir
لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
فضیلت و اعمال شب قدر
از پيامبر گرامي اسلام (ص) نيز نقل است: از خداوند به دور باد و نفرين بر كسي كه به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزيده نشود.
"انس بن مالك" از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمودند: ماه مبارك به شما رو آورده است و در اين ماه شبي است كه برتر از هزار ماه است و هر كس از فيض شب قدر محروم گردد، از تمام خيرات بينصيب مانده است و محروم نميماند از بركات شب قدر، مگر كسي كه خويشتن را محروم كرده است.
از امام باقر (ع) نيز درباره به وجود آمدن شب قدر نقل است: كه اگر خداوند كارهاي مؤمنان را چند برابر نكند به سر حد كمال نميرسند، اما از راه لطف كارهاي نيكوي آنها را چند برابر ميفرمايد تا كاستي هايشان جبران شود.
بر اين اساس، راز سعادتمند شدن انسانها در شب قدر، عمل اختياري صالحي است كه با عنايت خداوند، بركت يافته و چند برابر ميشود.
از حضرت رسول (ص) نيز پيرامون شب زنده داري شب قدر نقل است كه فرمودند: كسي كه شب قدر را شب زندهداري كند، تا شب قدر آينده، عذاب دوزخ از او دور گردد.
امام موسي بن جعفر (ع) نيز درباره شب قدر فرمودند: كسي كه در شب قدر غسل كرده و تا سپيده صبح شب زندهداري كند، گناهانش آمرزيده ميشود.
تمامي اين روايات بر اين مطلب دلالت دارند كه برخي مقدرات و پاداشها، مانند دور شدن از عذاب دوزخ، نتيجه كار خود بندگان است و سرنوشت هر انساني در شب قدر به دست خودش رقم ميخورد.
در شب قدر به خواندن دعاهايي از جمله "جوش كبير"، "دعاي افتتاح" و "ابوحمزه ثمالي" سفارش شده زيرا انسان با يادآوري لطف، گذشت، كرم، رحمت و بخشش بيپايان خداي مهربان او را در كنار و دستگير خويش ميبيند و نور اميد در دلش مي درخشد.
اعمال شب های قدر
شب نوزدهم :اين شب با عظمت آغاز شبهاى قدر است،و شب قدر آن شبى است كه در طول سال،شبى به خوبى و فضليت آن يافت نمی شود،و عمل در اين شب (شب قدر)از عمل در طول هزار ماه بهتر است،و تقدير امور سال در اين شب صورت میگيرد،و فرشتگان و روح كه اعظم فرشتگان الهى است،در اين شب به اذن پروردگار به زمين فرود می آيند،و به محضر امام زمان(عج) می رسند و آنچه را كه براى هر فرد مقدّر شده بر آن حضرت عرضه میدارند.
و اعمال شبهاى قدر بر دو نوع است: يكى اعمالى كه در هر سه شب بايد انجام داد،و ديگر اعمالى كه مخصوص به هر يك از شبهاى قدر است
اوّل:اعمالى است كه در هر سه شب بايد انجام داد،و آن چند عمل است:
اوّل:غسل كردند.علاّمه مجلسى فرموده بهتر است غسل شب قدر در هنگام غروب آفتاب انجام گيرد،كه نماز شام را با غسل بخواند.
دوم:دو ركعت نماز كه در هر ركعت پس از سوره«حمد»،هفت مرتبه«توحيد»خوانده،و پس از فراغت از نماز هفتاد مرتبه بگويد،استغفر اللّه و اتوب اليه در روايت نبوى است:كه از جاى برنخيزد تا خدا او و پدر و مادرش را بيامرزد،تا آخر خبر. سوم:قرآن مجيد را باز كند و در برابر خود گرفته و بگويد:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِيهِ وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَكْبَرُ وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ.
خداى از تو درخواست مىكنم به حق كتاب نازل شدهات،و آنچه در آن است،و در آن است نام بزرگتترت،و نامهاى نيكوترت و آنچه بيمانگيز است و اميدبخش،اينكه مرا از آزادشدگان از آتش دوزخ قرار دهى.
سپس هر حاجت كه دارد بخواهد.
اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ
خدايا به حق اين قرآن،و به حق كسىكه آن را بر او فرستادى،و به حق هر مؤمنى كه او را در قرآن ستودى،و به حق خود بر آنان،پس احدى شناساتر از تو به حق تو نيست
سپس ده مرتبه بگويد:
بِكَ يَا اللَّهُ(به ذاتت اى خدا)....،و ده مرتبه بِمُحَمَّدٍ (به حق محمّد)....،و ده مرتبه بِعَلِيٍّ (به حق على)،و ده مرتبه بِفَاطِمَةَ (به حق فاطمه)....،و ده مرتبه بِالْحَسَنِ (به حق حسن)...،و ده مرتبه بِالْحُسَيْنِ (به حق حسين).....،و ده مرتبه بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (به حق على بن الحسين)....،و ده مرتبه بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (به حق محمّد بن على).....،و ده مرتبه بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (به حق جعفر بن محمّد )......،و ده مرتبه بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (به حق موسى بن جعفر).....،و ده مرتبه بِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى (به حق على بن موسى).....،و ده مرتبه بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (به حق محمد بن على).....، ده مرتبه بِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ (به حق على بن محمّد )....،و ده مرتبه بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (به حق حسين بن على).....،و ده مرتبه بِالْحُجَّةِ (به حق حجّت).
پس هر حاجتى كه دارى از خدا بخواه.
پنجم:حضرت سيد الشهّدا عليه السّلام را زيارت كند.در روايت آمده:هنگامى كه شب قدر مىشود،منادى از آسمان هفتم از پشت عرش ندا سر می دهد كه خدا هركه را به زيارت مزار امام حسين عليه السّلام آمده آمرزيد.
ششم:اين شبها (شب های قدر) را احيا بدارد،روايت شده هركه شب قدر را احيا بدارد،گناهانش آمرزيده مىشود،هرچند به شماره ستارگان آسمان و سنگينى كوهها و پيمانه درياها باشد.
هفتم:صد ركعت نماز بجا آورد،كه فضليت بسيار دارد و بهتر آن است كه در هر ركعت پس از سوره«حمد»،ده مرتبه«توحيد»بخواند.هشتم:اين دعا را بخواند،
اللَّهُمَّ إِنِّي أَمْسَيْتُ لَكَ عَبْدا دَاخِرا لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعا وَ لا ضَرّا وَ لا أَصْرِفُ عَنْهَ
سُوءا أَشْهَدُ بِذَلِكَ عَلَى نَفْسِي وَ أَعْتَرِفُ لَكَ بِضَعْفِ قُوَّتِي وَ قِلَّةِ حِيلَتِي فَصَلِّ عَلَى
مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ
فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ أَتْمِمْ عَلَيَّ مَا آتَيْتَنِي فَإِنِّي عَبْدُكَ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ الضَّعِيفُ
الْفَقِيرُ الْمَهِينُ اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْنِي نَاسِيا لِذِكْرِكَ فِيمَا أَوْلَيْتَنِي وَ لا [غَافِلا] لِإِحْسَانِكَ
فِيمَا أَعْطَيْتَنِي وَ لا آيِسا مِنْ إِجَابَتِكَ وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّي فِي سَرَّاءَ [كُنْتُ] أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ
شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِيَةٍ أَوْ بَلاءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ
خدايا شام كردم درحالىكه براى تو تنها بنده كوچك و خوارى هستم،كه براى خويش سود و زيانى را به دست ندارم،و نمىتوانم از خود پيشآمد بدى را بازگردانم،به اين امر بر خويش گواهى مىدهم،و در پيشگاهت به ناتوانى و كمى چارهام اعتراف مىكنم،خدايا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و آنچه را به من و همه مردان و زنان مؤمن،از آمرزش در اين شب وعده دادى وفا كن، و آنچه را به من عنايت فرمودهاى كامل ساز،كه من بنده بيچاره،درمانده،ناتوان،تهيدست خوار توام.خدايا مرا فراموش كننده ذكرت قرار مده،در آنچه سزاوار آنم فرمودى،و نه فراموش كننده احسانت،در آنچه عطايم نمودى،و نه نااميد از اجابتت،گرچه مدّت زمانى طولانى گردد،چه در خوشى يا ناخوشى،يا سختى،يا آسانى،يا عافيت،يا بلا،يا تنگدستى،يا در نعمت همانا تو شنونده دعايى.
اين دعا را كفعمى از امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده كه در شب های قدر،در حال قيام و قعود و ركوع و سجود مىخواندند،و علاّمه مجلسى فرموده:بهترين اعمال در اين شبها،درخواست آمرزش و دعا است،براى حوايج دنيا و آخرت خود،و پدر و مادر و خويشان،و برادران و خواهران مؤمن،چه آنانكه زندهاند،و چه آنانكه از دنيا رفتهاند،و خواندن اذكار،و صلوات بر محمّد و آل محمّد عليهم السّلام به هر اندازه كه بتواند و در بعضى از روايات وارد شده:دعاى جوشن كبير را در اين سه شب بخواند.فقير گويد:كه دعاى جوشن كبير را در بخشهاى پيش آوردهام.روايت شده كه خدمت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله عرض شد:اگر شب قدر را يافتم،از خداى خود چه بخواهم؟فرمود:عافيت. دوّم:اعمال مخصوص هر يك از اين شبها است.
شب قدر، شبی که باید به یاد روی محبوب عزیز، آن یار پنهان رخسار، با دردمندیهای عاشقانه نالید و دیدار او را از خدای طلبید.
پسر فاطمه، نور هدی
سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)
آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع)
ولادت
امام حسن عسگري (عليه السلام) در ماه رمضان و به نقلي ربيع الثاني سال 232 قمري در مدينه منوره متولد شد. مادر حضرت «حديثه» نام داشت (نام مادر حضرت را سوسن، سليل و اسماء نيز گفته اند) و پدر ش امام هادي (عليه السلام) بود. اسم شريف آن حضرت حسن، كنيه اش ابو محمد و القابش: الزكي، الصامت، الهادي، الرفيق، النقي و العسگري است. در مناقب ابن شهر آشوب آمده است كه امام حسن و پدر و جدش همگي در زمان خود به ابن الرضا معروف بوده اند. و چون آن حضرت و پدر بزرگوارش امام هادي در سامرا در محله عسگر سكونت داشتند، آن حضرت را عسگري مي گويند. (عسگر يعني لشكر و سپاه نظامي) امام هادي و امام حسن به «عسگريين» مشهور بودند. امام عسگري همراه پدرش امام هادي ناراحتي هاي بسياري را تحمل كرد و بيشتر زندگانيش را در پايتخت عباسيان، سامرا سپري كرد. در حالي كه دو سال از عمر شريفش گذشته بود همراه با پدر بزرگوارش به سامرا پايتخت متوكل عباسي فراخوانده شد و از آن پس در آن شهر ساكن گرديد. امام حسن امامت را پس از پدرش به عهده گرفت‚ درحالي كه بيست و دوسال داشت. امام هادي بارها بر امامت امام حسن پس از خودش تصريح فرموده بود. لذا پس از شهادت امام هادي تقريبا تمام شيعيان دوازده امامي، امامت حضرت را پذيرفتند. دوران امامت امام حسن مقارن با خلافت سه تن از خلفاي عباسي بود. معتز بالله، مهتدي و معتمد. حدود يكسال بامعتز بود كه تركان عليه او قيام كردند و او را كشتند و در حدود سال 255 قمري مهتدي به جاي او نشست كه او نيز پس از مدت كوتاهي بدست همانها به قتل رسيد. مهتدي امام را به زندان افكند و دستور داد برآن حضرت سخت بگيرند. پس از اين دو، معتمد عباسي به خلافت رسيد. در برخي روايات آمده است كه معتمد در آغاز خلافت در خانة امام حسن به حضور حضرت رسيد و از ايشان خواست تا براي طول عمر او دعا كند واز خدا بخواهد تا خلافتش رابيست سال مقرر گرداند. امام دعا كرد، خداوند عمر را دراز گرداند. معتمد حدود 23 سال خلافت كرد، در حالي كه 3 تن از اسلافش همگي مدت كمي خلافت كرده بودند. (منتصر و معتز و مهتدي ‚ هر سه كمتر از يكسال حكومت كردند) اما علي رغم دعاي خير امام، معتمد همان برخوردي كه اسلافش با پدران و اجداد امام حسن (عليه السلام) داشتند در پيش گرفت و در شكنجه و آزار حضرت كوتاهي نمي كرد و حضرت را مجبور كرده بود كه روزهاي دوشنبه و پنج شنبه به دارالخلافه برود و سرانجام حضرت را به زندان افكند و بالاخره او رابه شهادت رساند.
حسن بن زيد بنياد گذار دولت علوى
آغاز قيام حسن بن زيد ملقب به داعى اول يا داعى كبير در سال 250 هجرى بود.وى در نخستين اقدام، شهر آمل را به تصرف خود در آورد و محمد بن اوس بلخى عامل طاهريان را از آنجا فرارى داد.قدم بعدى، تصرف شهر سارى بود.سليمان بن بن عبد الله طاهرى براى جنگ با حسن از شهر سارى كه مركز امارتش بود، بيرون آمد.در زمان وقوع جنگ، بسيارى از شورشيان وارد شهر شدند.سليمان كه وضع را چنين ديد به سوى گرگان گريخت.حسن بن زيد پس از تصرف اين دو شهر، سپاهى را به سوى رى فرستاد كه آن شهر نيز تصرف شد و فردى علوى با نام محمد بن جعفر بر آن حاكم شد.اندكى بعد رى دچار آشوب شد و محمد بن جعفر از آنجا بيرون رانده شد، اما بار ديگر شهر به تصرف علويان در آمد.
اين حوادث سريع، سبب شد تا مستعين عباسى سخت وحشت كند.علويان، رقيب اصلى عباسيان بودند و پيروزى آنها، بر خلاف پيدايش دولت طاهرى يا صفارى، به گونهاى بود كه مى توانست اساس خلافت عباسى را از ميان ببرد.وى سپاهى به غرب ايران فرستاد تا مانع از پيشروى حسن بن زيد بدان سوى شود.او از محمد بن عبد الله بن طاهر، امير خراسان خواست تا سخت در برابر حسن بن زيد بايستد.
حمايتهاى مردمى از حسن بن زيد، سبب شد تا وى پايگاه محكمى در طبرستان به دست آورد، اما روشن بود كه دشمن عباسى و طاهرى و صفارى در برابر او آرام نمى نشست.در سال 255 مفلح تركى، يكى از فرماندهان نظامى عباسيان، به طبرستان حمله كرد و سپاه حسن بن زيد را شكست داد، اما از آنجا كه وى نتوانست در طبرستان بماند، به سرعت به عراق بازگشت.
درست در همين سالها، علويان فراوانى در گوشه و كنار ممالك اسلامى سر به شورش برداشتند .گذشت كه صاحب الزنج نيز به عنوان علوى در بصره شوريد و براى سالها، افكار عباسيان را به خود مشغول داشت.
حسن بن زيد در سال 257 به گرگان حمله كرد و اين شهر را از تصرف طاهريان خارج كرده بر قلمرو خود افزود.بارها گفته ايم كه گرگان امروز استرآباد سابق است و گرگان آن روزگار از ميان رفته است.به هر روى خروج طبرستان و گرگان از دست طاهريان، ضربه مالى سختى را بر اين دولت وارد كرد.به دنبال همين ضعف بود كه صفاريان در انديشه استيلاى بر خراسان افتاده و به دنبال آن پاى صفاريان به طبرستان باز شد.
زمانى كه يعقوب صفارى نيشابور را به تصرف در آورد و سلسله طاهرى را برانداخت، به ظاهر به بهانه تعقيب دشمن خود عبد الله سگزى، راهى طبرستان شد.اين اقدام، يعنى حمله به علويان، مى توانست خليفه بغداد را نيز كه پس از بر افتادن طاهريان، نگران اوضاع بود، نسبت به يعقوب اميدوار كند.
يعقوب در سال 260 هجرى با سپاه علويان درگير شد و آنها را به شكست داده وارد سارى و آمل شد.حسن بن زيد، به ديلم كه پناهگاه بسيار مناسبى بود، گريخت.يعقوب، خراج يك سال را به زور از مردم گرفت و به تعقيب حسن پرداخت.ورود وى به اين منطقه، همزمان با فرود بارانهاى مداوم چهل روزهاى شد كه او را سخت اسير خود كرد.وى با تحمل مشقت فراوان و در پى از دست دادن بسيارى از نيروهايش، مجبور به رها كردن منطقه و بازگشت از آن شد.
بدين ترتيب طبرستان براى مدتى قريب بيست سال در اختيار حسن بن زيد بود.در طى اين مدت، يك بار در سال 262 و بار ديگر در سال 266 احمد بن عبد الله خجستانى به جنگ حسن بن زيد آمد، اما كمك مردم جرجان به حسن، سبب دور شدن خجستانى از طبرستان شد.
عملكرد حسن بن زيد
حسن بن زيد علوى، فردى قوى و در برخورد با مخالفان دولت و مذهب خود، بسيار سخت بود.وى در عين وفادارى به آرمانهاى خود، روشهاى سختى را براى از ميان برداشتن مخالفان به كار مىبست، در عين حال، به دليل آن كه در اين قبيل كارها، انگيزههاى شخصى به نظر نمى آمد، مخالفتى با اقدامات او صورت نگرفت، به عكس منابع تاريخى، از حسن بن زيد به عنوان فردى عادل و دادگر ياد كردهاند.
از جمله مخالفان وى، عباسيان و طرفداران آنها بودند.ابن اسفنديار مى نويسد:
حسن بن زيد، هر آفريده را كه هوادار مسودين ـ سياه جامگان، عباسيان ـ بود، به عقوبتها مى كشت، و ملامتها مى كرد تا دلهاى مردم، چنان هراسان شد كه جز طاعت و رضاى او فكرتى نماند.
حسن از نظر مذهبى، بر مذهب زيديه بود.اين مذهب، امام فكرى و سياسى خود را زيد بن على بن الحسين (ع) مى دانست كه در سال 122 هجرى بر ضد امويان در كوفه شوريد.پيروان وى، بسيار انقلابى بودند و امام را كسى مى دانستند كه فاطمى باشد، شمشير قيام به دست گيرد و با دشمن مبارزه كند.درباره آنها، در جاى ديگرى سخن گفته ايم.
حسن ضمن دستور العملى از مردم خواست تا به مبانى مورد نظر او اعتقاد داشته و به دستورهاى فقهى كه صادر مى كند عمل كنند.برخى از اين دستورات عبارت بودند از: عمل به كتاب خدا و سنت رسول (ص)، اعتقاد به برترى امام على (ع) پس از پيامبر (ص) بر همه امت، دورى از اعتقاد به جبر و تشبيه، گفتن حى على خير العمل در اذان، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحيم در نماز و چند نكته ديگر.
به دنبال اين اقدامات، او بر ناصبيان كه دشمنان امام على عليه السلام بوده و از بقاياى حزب اموى بودند، سخت مى گرفت.وقتى عالم محدثى در گرگان متهم شد كه از ناصبيان است، او را آن اندازه زندان كرد كه در آنجا درگذشت.
وى با برخى از چالوسيان نيز كه همدلى با يعقوب كرده بودند، برخورد سختى كرده، اراضى آنها را در اختيار مردمان ديلم گذاشت.
موقعيت امام
بااينكه دستگاه خلافت اجازه نمي داد مردم به راحتي با امام ملاقات كنند، حضرت محبوب قلوب همة مسلمانان، اعم از شيعه وغير شيعه بود. در روايتي كه بيشتر مورخان آنرا نقل كرده اند، از احمد بن عبيدالله خاقان (كه زماني مسوليت خراج قم بر عهده وي بود و دشمني شديدي نسبت به خاندان پيامبر و مردم قم داشت) نقل شده است كه گفت : من هيچ مردي از علويان را چون حسن بن علي عسگري (عليه السلام) در سامرا نديدم و نشنيده بودم كه اين چنين در وقار و عفاف وزيركي باشد، به طوري كه او را بر بزرگان، اميران، وزيران و منشيان برتري ميدادند. سپس ميگويد: روزي من بالاي سر پدرم (عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسي) ايستاده بودم، آن روز پدرم براي ديدار با مردم مجلس داشت. يكي از حاجيان وارد شد و به پدرم گفت: «ابن الرضا (امام حسن عسگري عليه السلام) در دم ايستاده است» پدرم گفت: به او اجازه ورود بدهيد، او وارد شد، وقتي پدرم او را ديد چند قدم به سمت او رفت (كاري كه نديده بودم با هيچ كس، حتي با اميران و حكمرانان بزرگ كرده باشد» وقتي نزديك او شد، او را در آغوش كشيد و صورت و پيشاني او را بوسيد، آنگاه دست او را گرفت و برجاي خود نشاند. پدرم روبروي او نشست و با او به گفتگو پرداخت. او را با كنيه (به علامت احترام) خطاب مي كرد و با جمله «پدر ومادرم به فدايت» با او سخن مي گفت. شب هنگام از پدرم پرسيدم آن كه امروز اين چنين نسبت به او فروتني مي كردي چه كسي بود؟ پدرم گفت: او ابن الرضا، پيشواي رافضيان (شيعيان) است. آنگاه ادامه داد: اي فرزندم اگر خلافت از دست بني العباس بيرون رود هيچ كس براي خلافت در بين بني هاشم از او سزاوارتر نيست. او به خاطر فضل، صيانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نيكو شايسته خلافت است. پدر او مرد بزرگوار، عاقل، نيكوكار و فاضلي بود.
شمه اي از فضايل حضرت
فضايل اخلاقي وكمالات معنوي امام حسن عسگري (عليه السلام) موجب شده بود كه نه تنها شيعيان و پيروان آن حضرت، بلكه عامه مسلمانان و حتي دشمنان نيز بر عظمت و بزرگواري آن حضرت اعتراف نمايند كه نمونه اي از گفتار دشمنان آن حضرت سخن احمدبن عبيدالله بود كه بيان گرديد. امام حسن (عليه السلام) همچون پدران بزرگوارش عابدترين فرد زمان بود و بيش از همه به اطاعت خداوند مي پرداخت.محمد شاكري مي گويد: امام به سجده مي رفت ومن مي خوابيدم و بيدار مي شدم و او همچنان در سجده بود..
هرگاه امام زنداني مي شد، عبادت حضرت زندان بانان را تحت تأثير قرار ميداد، به گونه اي كه عبادت و رفتار او با زندانابانان موجب شرمندگي آنها مي شد كه نمونه اش را در جدش امام كاظم نيز ديديم. صالح بن وصف كه از ماموران عباسي بود و مسووليت نگهباني از امام را بر عهده داشت، از سوي برخي از عباسيان تحريك مي شد كه بر امام سخت گيري كند، او در پاسخ آنان گفت: دو مرد را كه از بدترين افراد من بودند، بر او مامور كردم، اما آن دو در عبادت و نماز خواندن به درجات بالايي رسيده اند. شيخ مفيد از محمد بن اسماعيل علوي نقل مي كند: امام عسگري (عليه السلام) نزد علي بن او تامش زنداني گرديد. اين شخص برخاندان ابيطالب بسيار سختگير بود. با اينكه به او توصيه شده بود كه نسبت به امام سختگيري كند، در حالي از امام جدا شد كه بيش از ديگران بينش و آگاهي يافته بود و گفتارش درباره امام نيكو بود.
درعلم و دانش نيز مورخان حضرت را داناترين فرد زمان خود معرفي كرده اند و بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه آن حضرت نه تنها در احكام دين متخصص بود، بلكه در تمام علوم و در عرصه هاي مختلف دانش يگانه عصر خود به شمار مي رفت. «بختيشوع » پزشك مسيحي، به شاگرد خود «بطرين » درباره حضرت چنين مي گويد: «بدان كه او داناترين فرد روزگار ماست كه بر روي زمين زندگي مي كند.»
ابن صباغ مالكي در خصوص علم امام حسن چنين مي گويد: او برمركب دانش نشسته، غوامض و مشكلاتي را يكايك مي گشايد و در اين كار رقيبي نمي شناسد و كسي را ياري كشاكش با او نيست.. با نظر صائب خود حقايق را آشكار و با انديشه نيرومند و دشوار ياب خود، دقايق فكر را عيان مي سازد. در نهان با او رازهاي پشت پرده سخن مي گويند و به عالم غيب متصل است، نيك نفس اصيل و والا گهر است. و سپس مي افزايد: امام حسن عسگري (عليه السلام) يكتا و يگانه عصر خود بود و كسي را ياراي برابري با او نبود. آقاي اهل عصر و سرور دهربود. اين سخنان شايستهترين شخص را به زيباترين وجه ميستايد.
در مورد بخشش حضرت عسگري (عليه السلام) روايات زيادي نقل شده است. از جمله محمد بن علي بن ابراهيم مي گويد: ما تهيدست شده بوديم و روزگار بر ما سخت شده بود. پدرم گفت خوب است نزد اين مرد (امام حسن عسگري عليه السلام) كه وصف بخشش و سخاوت او را شنيده ام برويم. به او گفتيم : او را مي شناسي؟ گفت: نه، او را نمي شناسم و تاكنون نديده ام ما به سوي خانه امام راه افتاديم، در بين راه پدرم گفت: چقدر خوب است كه ايشان به من پانصد درهم عطا كند، دويست درهم براي پوشاك، دويست درهم بر اي خوراك و يكصد درهم براي مخارج ديگر. من هم با خود گفتم: اي كاش، به من نيز سيصد دره ببخشد، با صد درهم مركبي بخرم و به منطقه جبل بروم، صد درهم براي پوشاك و صد درهم خوراك. هنگامي كه به خانه حضرت رسيديم غلام حضرت بيرون آمد و گفت: علي بن ابراهيم و فرزندش محمد وارد شوند. وارد شديم و برحضرت سلام كرديم. ايشان پس از پاسخ سلام به پدرم فرمودند: يا علي، چرا تاكنون نزد ما نيامده اي؟ پدرم عرض كرد: آقاي من شرم داشتم با اين حال شما راملاقات كنم اندكي درنگ كرديم و سپس خارج شديم، غلام حضرت به دنبال ما آمد وكيسه اي به پدرم داد و گفت اين پانصد درهم است. دويست درهم براي خوراك و دويست درهم براي پوشاك و صد درهم براي مخارج ديگر وكيسه اي نيز به من داد وگفت اين سيصد درهم است، صد درهم براي خريد مركب، صد درهم براي پوشاك و صد درهم براي خوراك ...
تلاشهاي سياسي امام
از روايات چنين بدست مي آيد كه امام حسن (عليه السلام) چند مرتبه به زندان افكنده شد، از جمله معتز آن حضرت را به همراه عده اي از طالبي ها زنداني كرد. ابن شهر آشوب نقل مي كند: معتز به سعيد حاجب پيشنهاد كرد، امام عسگري (عليه السلام) را به طرف كوفه ببرد و در بين راه او را گردن بزند. ولي پس از سه روز خود معتز كشته شد مهتدي نيز امام را زنداني كرد و حتي تصميم داشت امام را به شهادت برساند ولي خداوند به او مهلت نداد، علي بن محمد بن زياد صيمري از ابوهاشم نقل كرده است كه گفت: من نزد امام عسگري (عليه السلام) در زندان مهتدي بودم اما به من فرمود: اين مرد ستمگر (مهتدي) قصد داشت امشب پا از گليمش درازتر كند و به ساحت قدس ربوبي جسارت نمايد، ولي خداوند عمرش رابه سرآورد و حكومت را به جانشين او سپرد سپس فرمود من فرزندي ندارم و به زودي خداوند به لطف خود فرزندي به من عطا خواهد كرد. ابوهاشم گويد: وقتي آن شب صبح شد، تركها برمهتدي شورش كردند، مردم همه با آنان همراه شدند و او را كشتند و معتمد را به جاي او گذاشتند. كليني از ابراهيم بن موسي بن جعفر نقل كرده است: زماني كه امام حسن عسگري (عليه السلام) در زندان صالح بن وصيف بود، عباسي ها به او گفتند كه امام عسگري (عليه السلام) را محدود كند و بر او سخت بگيرد. صالح گفت با او چه كنم؟ او را به دو نفر از شرورترين افرادم سپرده ام ولي آنهاهم درعبادت و نماز به مقام بالايي رسيده اند. اينها همگي مي رساند كه امام عسگري (عليه السلام) همچون پدران بزرگوارش فعاليتهاي سياسي گسترده اي داشتند و در اين راه بارها زنداني شدند.
سخناني از امام حسن عسکري (عليه السلام)
قلب الاحمق في فمه و فم الحكيم في قلبه
قلب احمق در دهان او و دهان حكيم در قلب اوست
ما ترك الحق عزيز الا ذل و لا اخذ به ذليل الا عز
هر عزيزي كه از حق فاصله گيرد خوار مي شود و هر ذليلي كه به حق روي آورد عزت مي يابد
عليك بالاقصاد و اياك والاسراف
بر تو باد ميانه روي در زندگي و از اسراف و زياده روي بپرهيز
من التواضع السلام علي كل من تمربه والجلوس دون شرف المجلس
سلام كردن بر هر كه با او برخورد مي كني و نشستن در پايين مجلس از تواضع و فروتني است
اذا نشطت القلوب فاودعوها واذا نفرت فودعوها
هرگاه دلها با نشاط بود در آن علم و حكمت بنهيد ( درحال نشاط و علاقه علم و حكمت بياموزيد ) و چون بي نشاط و ملول شد آنها را واگذاريد.
من وعظ اخاه سرا فقد زانه و من وعظه علانيه فقد شانه
هركس برادر خود را پنهاني اندرز دهد، او را آراسته است و آنكه آشكار و در حضور ديگران اندرز دهد، او را بدنام ساخته است.
ان الوصول الي الله عزوجل سفر لايدرك الا بامتطاء اليل
رسيدن به خدا ( سير الي الله ) سفري است كه جز به شب روي (شب زنده داري) ميسر نمي شود.
ان للسخاء مقدارا فاذا زاد عليه فهو سرف و ان للحزم مقدارا فاذا عليه فهو جبن
همانا براي بذل و بخشش اندازه اي است كه چون از آن بگذرد اسراف است و براي احتياط حدي است كه چون از آن تجاوز كند ترس است.
و نيز فرمود:
عبادت به بسياري روزه و نماز نيست، بلكه به بسياري انديشه درباره خداست.
بدا به حال بنده اي كه دو رو (منافق) باشد و از دو زبان برخوردار باشد؛ در حضور برادرش، از او ستايش ميكند و در غياب او، وي را مي خورد (غيبت مي كند) اگر نعمتي به او رسد به او رشك مي برد و اگر گرفتاري برايش پيش آيد به او بي توجهي مي كند.
و نيز فرمود:
انسان حسود و كينه دوز از همه كمتر آسودگي دارد.
و فرمود:
دو خصلت از همه خصلتها برترند، يكي ايمان به خدا و ديگري نفع رساندن به برادران.
و نيز فرمود:
تا آنگاه كه ياراي تحمل داشتي از دراز كردن دست نياز خود داري كن چراكه هر روزي ، روزي خود را به دنبال دارد و پافشاري درخواسته اي ارزش آن را مي كاهد و خستگي و رنج به دنبال دارد، پس شكيبائي پيشه كن تا خداوند دري را به روي تو بگشايد كه به سادگي وارد آن شوي و در مورد بهره گيري پيش از موقع از چيزي شتاب مكن و بدان كه آفريده و مدبر تو به زماني كه صلاح تو در آن باشد آگاه تر است، پس به آگاهي اش در همه كارهاي خود اعتماد كن كه به سود تو است و پيش از هنگام چيزي مخواه كه سينه ات به تنگي مي افتد و دچار نوميدي مي گردي.
ابوهاشم مي گويد: امام عسگري (عليه اللام) فرمودند:
ان في الجنه باب يقال له المعروف لا يدخله الا اهل المعروف.
بهشت را دري است كه جز اهل معروف و خير و نيكوكاري از آن وارد نمي شوند. ابوهاشم ميگويد : من در دلم خدا را سپاس گفتم و از اينكه نيازمردم رابر مي آورم خرسند شدم. در اين هنگام امام نگاهي به من كرد و فرمود : بله، به كارت ادامه بده چرا كه اهل معروف در دنيا همان اهل معروف و در آخرت مي باشند.
امام حسن عسگري به گروهي از شيعيان خود چنين فرمود:
اوصيكم بتقوي الله و الورع في دينكم و الاجتهاد للله و صدق الحديث و اداء الامانه ...
شما را به تقوي الهي و پرهيزكاري در دين وكوشش برا ي خدا و راستگويي در گفتار و بازگرداندن امانت به كسي كه شما را امين قرار داده (چه خوب باشد و چه بد) و طولاني كردن سجده و معاشرت نيكو با همسايگان سفارش مي كنم كه رسول اكرم (ص) نيز براي همين ها فرستاده شد. به ارحام خود محبت و احسان كنيد و در تشييع جنازه مسلمين شركت كنيد و از بيماران عيادت نماييد ، حقوق مردم را بپردازيد و آگاه باشيد كه اگر شما در دين پارسا و در سخن راستگو و امانتدار و خوش اخلاق باشيد، خواهند گفت اين شيعه است (و اين مرام شيعيان است و اين ترويج و تبليغ شيعه است) و من خرسند خواهم شد، از خدا پروا كنيد، مايه افتخار ما باشيد و ماية ننگ ما نباشيد. قلوب مردم را (با اعمال و رفتار تان) به سوي ما جلب كنيد و زشتيها را از ما دور كنيد. ما را در كتاب خدا حقي و با پيامبر (ص) نستي است و از خانداني پاك برخورداريم كه كسي جز ما نمي تواند مدعي آن باشد مگر آنكه دروغگو باشد. در فكر مرگ وياد خدا باشيد، قرآن زياد بخوانيد و بر پيامبر درود فراوان بفرستيد كه هر درودي ده حسنه دارد. شما را به خدا مي سپارم، سلام و درود خدا بر شما باد.
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق میشود
عاقبت غربیترین دل نیز عاشق میشود
شرط میبندم زمانى که نه زود است و نه دیر
مهربانى حاکم کل مناطق میشود.
اللهم عجل لولیک الفرج
نیمه شعبان ،ولادت حضرت مهدی (عج)
- روزگاری شده که دلها مملو از تردید و قلب ها سراسر بی اعتمادیست.
- انگار همه دنبال آغوشی گرمتر از آغوش مادرمان میگردیم؛ جایی که فقط یقین هست و آرامش مطلق.
- انگار دنبال تکیه گاهی محکمتر از شانه های پدر میگردیم؛ تکیه گاهی که دیگر نگران لرزش و یا شکستنش نباشیم.گاهی هم میتوانیم چند لحظه ای تنهایی و اندوهمان را فراموش کنیم و بخندیم اما باز هم این حس غربت و سرگردانی در خلوت، همه وجودمان را فرا میگیرد. فریادمان در سکوت، دنبال فریادرس و سنگ صبوری میگردد.
و ناگهان پاسخی، این دل آشفته را آرام میکند:
او ...
مهدی علیه السلام همان است که دنبالش هستی!
---------------------------------------------
ولادت حضرت مهدی (عج)
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نيمه شعبان سال 255يا 256 هجری بوده است . پس از اينکه دو قرن و اندی از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسيد ، کم کم در بين فرمانروايان و دستگاه حکومت جبار ، نگراني هايی پديد آمد . علت آن اخبار و احاديثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی تولد خواهد يافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود.
در احاديثی که بخصوص از پيغمبر ( ص ) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود. در اين زمان يعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی ، هشتمين خليفه عباسی،که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی قرار داد. اين انديشه که ظهور مصلحی پايه های حکومت ستمکاران را متزلزل مي نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيری کرد ، و حتی مادران بيگناه را کشت ، و يا قابله هايی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاريخ نظايری دارد.
در زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين کرد. در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نيز به همين روش عمل نمود ولی خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش کنند ،غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل مي کند، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند. در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نيز داستان تاريخ به گونه ای شگفت انگيز و معجزه آسا تکرار شد.
امام دهم بيست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز در آنجا زير نظر و نگهبانی حکومت به سر مي برد. " به هنگامی که ولادت ، اين اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزديک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيری کنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پای نهاد ، او را از ميان بردارند . بدين علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديکان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمي ديد . آنان نيز مهدی را گاه بگاه مي ديدند ، نه هميشه و به صورت عادی " .
شيعيان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 يا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی که پدر بزرگوارش حيات داشت ، شيعيان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع ) مي رسيدند . از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد. آنان پسری را ديدند که بيرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبيه به پدر خويش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، اين پسر امام شماست ، و خليفه من است در ميان شما ، امر او را اطاعت کنيد ، از گرد رهبری او پراکنده نگرديد ، که هلاک مي شويد و دينتان تباه مي گردد.
اين را هم بدانيد که شما او را پس از امروز نخواهيد ديد ، تا اينکه زمانی دراز بگذرد. بنابراين از نايب او ، عثمان بن سعيد ، اطاعت کنيد ". و بدين گونه ، امام يازدهم ، ضمن تصريح به واقع شدن غيبت کبری، امام مهدی را به جماعت شيعيان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولايت را اعلام داشت. يکی از متفکران و فيلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسيده است ، ابو سهل نوبختی مي باشد. باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان مي زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری در روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجری ديده از جهان فرو بست .
در اين روز بنا به سنت اسلامی ، مي بايست حضرت مهدی بر پيکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و يا بد خواهان آن را از مسير اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی و رسالت اسلامی و ولايت دينی را به دست ديگران سپارند. بدين سان ، مردم ديدند کودکی همچون خورشيد تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بيرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پيکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد.
ضرورت غيبت آخرين امام
بيرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد. کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بيشتر جستند کمتر يافتند ، و در چنين شرايطی بود که برای بقای حجت حق تعالی ، امر غيبت امام دوازدهم پيش آمد و جز اين راهی برای حفظ جان آن " خليفه خدا در زمين " نبود ، زيرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بين مردم همان بود و قتلش همان. پس مشيت و حکمت الهی بر اين تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی کوتاه گردد ، و واسطه فيوضات ربانی ، بر اهل زمين سالم ماند. بدين صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نيست ، اما انوار هدايتش از پس پرده غيبت راهنمای مواليان و دوستانش مي باشد.
در ساعت دو بعد از ظهر روز سوم خرداد 1361، پس از 24 روز رزم بی امان، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم پرافتخار اللّه اکبر، بر فراز مسجد جامع و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز در آمد. خرمشهر، این شهر مقاوم که پس از 35 روز پایداری و مقاومت، در چهارم آبان ماه 1359، به اشغال دشمن درآمده بود، پس از 578 روز (نوزده ماه) اسارت، بار دیگر به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت. رزمندگان اسلام در اولین اقدام، نماز شکر را در مسجد جامع خرمشهر اقامه کردند. خبر آزادسازی خرمشهر، به سرعت در همه جا طنین افکند و ملت مسلمان ایران را که مدت ها در آرزوی شنیدن چنین خبر مسرت بخشی بودند، غرق شادی و سرور کرد. مردم به خیابان ها ریختند و با پخش شیرینی، به جشن و شادی پرداختند. و با فرارسیدن شب، بر پشت بام ها ندای اللّه اکبر سر دادند.
اهمیت فتح خرمشهر
بی تردید فتح خرمشهر، از دو جهت بسیارحایز اهمیت بود.نخست این که، با این پیروزی بزرگ، جنگ وارد مرحله نوینی شد و قوای اسلام با حمله های کوبنده خود، مرحله به مرحله پیروزی های تازه ای را به ارمغان می آوردند؛ دوم این که این فتح باعث شد که آمریکا و سایر قدرت های استعماری، حساب کار خود را بکنند و از موضع تهاجم و حمله، به موضع دفاع بیفتند. آنان پیش از این، می پنداشتند که عراق خواهد توانست پس از پیروزی بر ایران، جای گزین رژیم دست نشانده سابق و ژاندارم منطقه که با انقلاب اسلامی از میان رفته بود، گردد تا حافظ و نگهبان منافع آنان در منطقه شود، اما پس از فتح خرمشهر نه تنها اندیشه تصرف ایران غیرممکن شد؛ بلکه ترس و وحشت سقوط صدام وجودشان را فرا گرفت و آن ها را وادار کرد که صدام را از سقوط نجات دهند.
پیام امام
حضرت امام خمینی رحمه الله به مناسبت فتح خرمشهر، پیام رسا و متینی را به این شرح صادر فرمودند: «این جانب، با یقین به آن که «ما النصر الا من عنداللّه » از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیة اللّه الاعظم ـارواحنا لمقدمه الفدا ـ را از چنگ گرگان آدم خوار که آلت هایی در دست ابرقدرتان، خصوصا آمریکای جهانخوارند، بیرون آورد و ندای اللّه اکبر را در خرمشهر عزیز طنین انداز کرد و پرچم پرافتخار لااله الا اللّه رابر فراز آن شهر خرم که با دست پلید جنایتکاران غرب به خون کشیده شده و خونین شهرنام گرفت، به اهتزاز در آورد، تشکر می کنم و آنان، فوق تشکر امثال من هستند. آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت و بر پاکننده عدل الهی در سراسر گیتی ـ روحی لتراب مقدمه الفدا ـ می باشند».
اشک شوق
روز دوشنبه، سوم خرداد ماه 1361 کسی نبود که لبخندشادی و سرور بر لب نداشته باشد. کسی نبود که شور و شوق تمام وجودش را فرانگرفته باشد. کسی نبود که اشک اشتیاق از دیدگان جاری نسازد و کسی نبود که خداوند منان و قهار را شکر نگوید؛ چرا که در چنین روزی، پیروزی معجزه مانندی نصیب سپاهیان توحید شده بود و آن، فتح «خونین شهر» بود.
عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر
عملیات پیروز بیت المقدس، در تاریخ 10 اردیبهشت ماه 1361، به قصد آزادسازی خرمشهر و بیرون راندن نیروهای دشمن از میهن اسلامی آغازشد. این عملیات که با رمز یا «محمد بن عبداللّه » شروع شد، در مراحل اولیه با تصرف پایگاه مرزی کوشک همراه بود. هم چنین در این عملیات، ضربات سخت و هولناکی بر تیپ نهم گارد مرزی و تیپ 238 گارد مرزی دشمن وارد آمد و تعدادزیادی ازمزدوران بعثی، به اسارت لشکریان جبهه توحید در آمدند که درمیان آن ها، افسران عالی رتبه رژیم بعثی نیز به چشم می خوردند. به دنبال این پیروزی های بزرگ بود که به تدریج خاکریزهای دشمن، یکی پس از دیگری به تصرف نیروهای اسلام در آمد و فرماندهان مزدور عراقی، در اوج وحشت و هراس، پی در پی فرمان عقب نشینی صادر کردند. به این ترتیب، خرمشهر از لوث وجود دشمن، پاکسازی گردید.
فتح خرمشهر و مطبوعات غرب
فتح خرمشهر، آن چنان سترگ بود که دستگاه های تبلیغاتی و مطبوعات غرب را مجبور ساخت تا به این پیروزی بزرگ اعتراف نموده، آن را ضربه مهلک و استراتژیک بر پیکر ارتش عراق تلقی نماید. از جمله فاینشنال تایمز چنین نوشت: «سقوط خرمشهر و اسارت هزاران سرباز عراقی را فقط می توان یک شکست فاجعه آمیز دانست و ارتش عراق تحقیر ناشی از آن را نمی تواند فراموش کند. ارتش عراق، توانست خرمشهر را پس از یک ماه جنگ شدید و تحمل تلفات سنگین به تصرف خود در آورد، در حالی که ایرانیان، پس از یک حمله که کم تر از دور روز به طول انجامید، آن را باز پس گرفتند و این عمل، افزون بریک ضربه استراتژیک، از نظر روانی، ضربه عظیمی به ارتش عراق وارد کرد».
تلاش دشمنان انقلاب پس از فتح خرمشهر
پس از پیروزی رزمندگان اسلام بر ارتش بعثی و آزادسازی خرمشهر، دشمنان انقلاب اسلامی درسراسر جهان درصدد بر آمدند تا از سقوط رژیم صدام جلوگیری نماید. بنابراین، ازهیچ گونه کمک و همکاری با این رژیم خطرناک و توسعه طلب خودداری نکردند و در تجهیز و ترغیب دوباره آن کوشیدند. روزنامه فرانسوی لیبراسیون در این باره، مطلب خواندنی دارد. این روزنامه چنین می نویسد: «پس از باز پس گیری خرمشهر توسط ایرانیان، بلافاصله آمریکا و اروپا و برخی از کشورهای منطقه خلیج فارس، ابتکارات متعددی را برای پایان دادن به این جنگ به کار گرفتند تا به این ترتیب، از سقوط صدام جلوگیری کنند».
معجزه الهی
بی تردید فتح خرمشهر، یک مسأله عادی نبود؛ بلکه امداد غیبی بود که به دست توانای رزمندگان اسلام رقم خورد. دشمنان نظام و انقلاب با تکیه بر محاسبات غلط مادی و غفلت از قدرت الهی، خرمشهر را تسخیرناپذیر و فتح آن را ناممکن می دانستند. بدین جهت، وقتی خبر فتح خرمشهر در رسانه ها و مطبوعات پخش شد؛ دشمنان اسلام را حیرت زده ساخت. بر همین اساس و بر مبنای همین طرز تفکر دینی بود که امام خمینی رحمه الله درباره توجه خاص حضرت حق در فتح خونین شهر و ارتباط این مسأله با امدادهای غیبی چنین فرمودند: «فتح خرمشهر، یک مسأله عادی نبود. این که پانزده الی بیست هزار نفر به صف برای اسارت بیایند و تسلیم شوند، مسأله عادی نیست، بلکه مافوق طبیعت است».
تجلی نیروی الهی در فتح خرمشهر
در عملیات بیت المقدس، الطاف خداوند پی در پی رزمندگان خداجوی اسلام را فراگرفت و این امدادهای الهی، لحظه به لحظه بر پیشروی ها می افزود تا این که سرانجام پس از مدت ها انتظار، در اوج بهت و ناباوری دشمنان اسلام و در کمال امیدواری رزمندگان به رحمت بی پایان خداوندگار مهربان، خرمشهر آزاد گردید و لبخند را بر لبان سپاهیان کفرستیز به ارمغان آورد.
یکی از کسانی که از نزدیک شاهد این نبرد بوده، در قسمتی از خاطراتش لحظات پیشروی و فتح را این گونه توصیف کرده است: «تدارک آزادی خرمشهر، از عملیات بیت المقدس پی ریزی شده بود. این عملیات، ترس و وحشت عجیبی بر دل عراقی ها افکنده بود. با وجودی که دشمن برای نگهداری خرمشهر مرتب دست به ضد حمله می زد، ولی این ضد حمله ها، در اراده پولادین رزمندگان اسلام هیچ گونه خللی به وجود نیاورده و دشمن زبون در هر ضد حمله، با تعداد زیادی کشته و مجروح و از دست دادن مقادیری مهمات و سلاح به عقب می نشست. طوفان شوق سراپای وجود همه رزمندگان را فرا گرفته بود و هیچ نیرویی قادر نبود در مقابل این نیروی الهی ایستادگی کند».
شهد شیرین آزادی
خرمشهر، معبر ملکوتی مردان با صفاست؛ جوانانی که در آرزوی رسیدن به کربلا، آرام و قرار نداشتند. خرمشهر، جایگاه شاهدان گم نامی است که گواهشان نام حسین بود و حضور همیشگی و سرافرازانه شان تجلی عاشورایی دیگر. خرمشهر، سرفرازترین خاک این دیار مردپرور است. خرمشهر، شهر شکوه و شکوفایی است؛ شهری که سرگذشت اسارت و رهایی اش را سخن سرایان سرودند و آزاداندیشان، از قیام سرخش قصه ها آموختند. خرمشهر، جایگاه شیرمردانی است که جنگاور میدان رزم بودند و لبیک گوی ندای شهادت. اینک ای شهر آوازهای غریب! برای همیشه پایدار بمان. در سالروز فتح خرمشهر، شهد شیرین و دلگشای آزادی، گوارای وجود شیرمردان و غیور زنان خرمشهری باد؛ آنان که در خرمشهر مقاومت کردند تا ایران و اسلام برای همیشه سرفراز بماند.
خرمشهر، سمبل مقاومت
خرمشهر با تاریخی خون بار و حماسه ای جاوید، نماد رشادت ها و دلاوری های رزمندگان و مردمی است که خاطرات کم نظیر آنان، برای همیشه به عنوان برگ زرینی در قلب تاریخ ثبت شده است. این شهر که به خاطر شهادت تعدادزیادی ازعزیزترین فرزندان این کشور، به «خونین شهر» لقب گرفته است، مظهر مقاومتی است که آیندگان همواره از آن به نیکی یاد خواهند کرد. فتح خرمشهر، در تاریخ نبرد ایران و عراق، از ویژگی خاصی برخوردار است. خبر آزادی خرمشهر، به قدری شگفت آور بود که در سرتاسر ایران اسلامی، اوضاع را دگرگون کرد. گویی زلزله شدیدی رخ داده که متجاوزان بعثی در اثر آن به هلاکت رسیده اند و به دنبالش، آرامش و شور و شادی را برای ملت شهیدپرور و مقاوم ایران به ارمغان آورده است. حال این ماییم و این یادگاری که باید بر لوح تاریخ ماندگارش سازیم.
وحدت فرماندهی
عمده ترین عامل پیروزی در عملیات بیت المقدس که به فتح خرمشهر انجامید، «اصل وحدت فرماندهی» بود. شرکت گسترده نیروهای ارتش، سپاه و بسیج مردمی و لزوم فرماندهی مشترک آنان در تاریخ جنگ، سبب شد که چندگانگی ظاهری، باعث اختلال در امر فرماندهی آن ها نشود و همه در سایه فرماندهی یکسان به این پیروزی شگرف دست یابند. البته پشتیبانی جانی و مالی مردمی برای شرکت در عملیات، روح ایمان و از خودگذشتگی و مددهای الهی را هرگز نمی توان در این پیروزی بزرگ نادیده گرفت.
تحول روحی و توجه به امورمعنوی
یکی از عوامل پیروزی در عملیات بیت المقدس، تحول روحی در مردم و حضور فعّال آنان در جبهه های نبرد بود. با پیدایش شرایط جدید، که از اساس ناشی از حضور دوباره مردم در صحنه تحت رهبری حضرت امام رحمه الله بود، توجه به امور معنوی در داخل کشور رو به گسترش نهاد و تنش های سیاسی در جامعه کم رنگ گردید. در واقع، تأثیرات ناشی از تحول روحی مردم، به افزایش حضور آن ها در جبهه جنگ انجامید و بدین ترتیب، وضعیت جدیدی را در میدان های رزم به وجود آورد که سرانجام به کسب پیروزی های نظامی منجر گردیده و بشارتی عظیم را به ملت ایران هدیه کرد. بر همین اساس بود که امام خمینی رحمه الله به منشأ این تحول عظیم چنان اشاره فرمودند: «در دنیا شاید بی نظیر باشد و شاید در طول تاریخ هم نظیری برایش نتوانیم پیدا کنیم که بچه های کوچک و جوان های نیم سال و زن ها، پیرزن ها، عروس ها و دامادها، همه با هم در جبهه حاضرند و صحنه جنگ، صحنه ای است که ملت در آن حاضر هستند».
خلاقیت رزمندگان اسلام
یکی از عوامل فتح خرمشهر، ابتکار و خلاقیت رزمندگان در صحنه های نبرد بود. فضای بسیار مناسبی که در این برهه از انقلاب اسلامی و در پی تحول روحی ـ معنوی مردم حاصل شد، به گسترش ابتکار و خلاقیت در صحنه های جنگ انجامید. در واقع، تا پیش از این نیز همین امکانات در صحنه جنگ وجود داشت، اما هیچ کدام عاملی در راستای کسب موفقیت در بیرون راندن دشمن از مناطق اشغالی نگردید.
با تغییر اوضاع حاکم بر کشور، بار دیگر روح ابتکار و خلاقیت، بر فضای جبهه ها حاکم شد که در نتیجه، توازن نظامی را به نفع جمهوری اسلامی تغییر داده به فتح آبرومندانه ای خونین شهر انجامید. یکی از سرداران سپاه در این باره چنین می گوید: «یکی از اشکال ظهور و حضور نیروهای مردمی و سپاه که از اهمیت ویژه ای برخوردار است، مسأله ابتکار و تاکتیک های جدید است. حضور نیروی مردمی در جنگ، پاسخی بود که در صحنه و عمل، به ناتوانی روش های کلاسیکی که تاکنون به نتیجه نرسیده بودند، داده شد. اولین اقدام آن ها، با ابتکاراتشان صورت گرفت.»
غفلت نیروهای عراقی
یکی از عوامل فتح خرمشهر، عدم درک دشمن از وضعیت جدید کشور و تحول روحی مردم و حضور آنان در صحنه نبرد بود. دشمن، از روند شکل گیری تحولات جدید که از اساس برحضور مردم در صحنه متکی بود و به حذف جبهه ضد انقلاب از صحنه سیاسی کشور انجامید، درک صحیحی نداشت و همین مسأله، موجب شد تا عراق، به لحاظ باور و ذهنیت غلط گذشته نسبت به توانایی بالقوه رزمندگان اسلام، از نظر تاکتیک غافلگیر شده و به ناچار به اسارت نیروها و انهدام تجهیزاتش تن دهد.
همکاری متقابل نیروهای سپاه و ارتش
یکی از عوامل فتح خرمشهر، همکاری بی سابقه ارتش و سپاه بود، در پی حذف بنی صدر، مقدمات همکاری جدّی نیروهای ارتش و سپاه فراهم شد و عملیات ثامن الائمه، در نتیجه این همکاری و با تلاش شهیدان کلاهدوز و نامجو طراحی شده و پس از تصویب توسط شورای عالی دفاع، به اجرا درآمد. در پی نتایج به دست آمده از این عملیات، همکاری این دو سازمان (ارتش و سپاه) به همراه ترکیب جدیدی از تلفیق و اتخاذ استراتژی عملیاتی و تاکتیک های رزمی نوین آغاز شد. همکاری های متقابل سپاه و ارتش، در جوی سرشار از تفاهم، به رفع بسیاری از توهمات و تبلیغات سوء گذشته انجامید و پیروزی را برای ملت به ارمغان آورد. یکی از رزمندگان درخصوص همکاری و اتحاد بین ارتش و سپاه می گوید: «حضرت امام دست برادر سردار محسن رضایی و برادر تیمسار صیاد شیرازی را گذاشتند در دست هم، چون شیاطین می خواستند بین سپاه و ارتش تفرقه بیندازند. امام بدون صحبت و با لبخند و تبسم، این معنا را القا کردند که نگذارید بین شما اختلاف بیندازند».
اهتمام در تداوم راه شهیدان
خرمشهر، سرزمین خرمی است که سرچشمه طراوت و جاودانگی اش، سرخی شبنم مانند قطرات خون رزمندگان اسلام است. اینک، بعد از آن همه فداکاری ها و ثبت حماسه و ایثار فرزندان خرمشهر، چه زیباست اهتمام در تداوم راه سبز آن سرخ جامگان و چه نیکوست زنده نگه داشتن یاد و نام شهیدانی که در خرمشهر خونین، جانشان را ایثار کردند. بزرگ مردانی که از بستر عافیت طلبی بیرون آمدند و در بستر فخر و عزت شهادت پهلو گرفتند. به راستی که امروز حفظ و حراست از حریم و حماسه های دفاع مقدس که آزادی خرمشهر، نمونه ای از آن می باشد، به خون دل خوردن و هشیار بودن محتاج است. خدا نکند که تکریم شهیدان و بزرگداشت حماسه ها، کم رنگ شود. مبادا آنانی را که با ایثار و مقاومت و فداکاری خود، جاودانگی اسلام را به ثبوت رساندند، فراموش کنیم.
یوم اللّه خاطره آفرین
سوم خردادماه، در حقیقت به عنوان یکی از ایام اللّه فراموش نشدنی و خاطره آفرین در تاریخ گران بار انقلاب اسلامی به ثبت رسیده است. آفرینندگان حماسه پیروزی خرمشهر، نه در حد آزادکنندگان و فاتحان یک شهر، بلکه به عنوان فاتحان قلب های مشتاق مسلمانان و آزادی خواهان جهان مطرح اند. پس از گذشت سالیان طولانی از این حماسه پیروزی آفرین، در می یابیم که در روز سوم خردادماه، نه فقط خرمشهر آزاد شد و به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت، بلکه رؤیای خود فروختگان و دشمنان اسلام نقش برآب شده و اندیشه تسلط بر ایران، به زباله دان تاریخ پیوست.
با فتح خرمشهر، دنیا به ایمان، قدرت، صلابت، عزم، شجاعت، عشق و ایثار رزمندگان اسلام آفرین گفت و استکبار چون برگ بید به خود لرزید. اینک یاد آن ها را که برای همیشه در نگاه خرمشهر خاطره شدند و یاد رزمندگانی که خاطره فتح خونین شهر را پدید آوردند، گرامی می داریم.
فتح خرمشهر و نگرانی آمریکا
فتح خرمشهر، آثار و پیامدهای فراوان به دنبال داشت. این پیروزی بزرگ، آمریکایی ها را غافلگیر و به صورت فزاینده ای نگران کرد. در این زمینه لوس آنجلس تایمز چنین نوشت:
«هرگونه تحولی در منطقه منافع آمریکا را به خطر می اندازد. بنابراین، حمله ایران که روز جمعه آغاز شد، برای آمریکا از اهمیت بسیاری برخوردار است. چنین به نظر می رسد که پیروزی ایران، آرامش دوستان آمریکا را در منطقه به هم خواهد زد». ژنرال هیگ وزیر خارجه وقت آمریکا هم ضمن ابراز نگرانی از پیروزی ایران، چنین واکنش نشان داد: «آمریکا در برابر هرگونه تغییر اساسی در منطقه خلیج فارس که ناشی از جنگ ایران و عراق باشد، بی تفاوت نخواهد بود».
فتح خرمشهر و اقدامات آمریکا
فتح خرمشهر، در نظر استکبار جهانی و وابستگان آن، به منزله سقوط رژیم عراق و فروپاشی کشورهای منطقه به شمار می آمد. بدین جهت، تئوریسین های سیاسی آمریکا از جمله «کسینجر» در این مورد چنین اظهار نظر کردند: «اگر عراق جنگ را برده بود، امروز نگرانی و وحشت در خلیج فارس نبوده و منافع ما در منطقه به آن اندازه که اینک در خطر قرار دارد، دچار مخاطره نمی شد. در هر حال با توجه به اهمیتی که توازن قوا در این منطقه دارد، این به نفع ماست که هر چه زودتر آتش بس برقرار کرده و به تدریج به رژیم سازشکاری که در آینده، احیانا جای گزین رژیم ایران می شود، نزدیک شویم».
از این پس، تلاش های آمریکا برای حمایت همه جانبه از عراق و تجهیز این کشور و نیز فشارهایی وارده به جمهوری اسلامی ایران برای پذیرش صلح تحمیلی، ایران را در شرایط و موقعیت دشواری قرار داد. به این ترتیب، آمریکا در جبهه های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نبرد خود را بر ضد انقلاب اسلامی آشکار آغاز کرد؛ تهاجمی که تاکنون ادامه دارد و کاملاً ناکام مانده است.
نقش ایمان در پیروزی بر دشمن
نفوذ عنصر ایمان در عمق وجود رزمندگان اسلام، یکی از عوامل عمده فتح خرمشهر به شمار می رود. این ایمان بود که حماسه عظیم و ماندگار خرمشهر را فراتر از یک حماسه ساخت و به آن جایگاهی بلندمرتبه و والا بخشید. ایمان که در شکل های مقاومت، ایثار، شهادت، فداکاری و... متجلی شده، نقش کلیدی در فتح خرمشهر داشت. ایمان راسخ همراه با امید، پیروزی را نوید داد و این باعث گردید تا کارشناسان امور نظامی، در علم خویش تجدید نظر نموده و این عامل را در جایگاه ویژه خود لحاظ کنند و ایمان را در راستای تاکتیک و تکنیک و حتی بالاتر و برتر از آن دو عامل بدانند. آری، رزمندگان اسلام با روحیه ای سرشار از ایمان و قلبی مملو از عشق به خدا، به حماسه ای بزرگ دست زده و تاریخ بشری را به برگ های زرینی مزین ساختند. رزمندگان اسلام در عملیات فتح خرمشهر نشان دادند که چگونه می توان در مقابل سلاح های مدرن، به مقابله پرداخت و برتری ایمان به قرآن و اسلام را نمایان ساخت.
حماسه خرمشهر از منظر رهبر انقلاب
رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آیة اللّه خامنه ای ـ مدظله العالی ـ حماسه آزادی خرمشهر را حادثه ای بی نظیر قلمداد کرده، چنین فرمودند: «حماسه مقاومت و آزادی خرمشهر، حادثه ای بی نظیر در تاریخ جهان است. خرمشهر، به پرچم سرافرازی و پایداری ملت ایران مبدل شده است. حماسه خرمشهر، باید جای خود را در دنیا پیدا کند. خاطره این روز تاریخی و فراموش نشدنی، همواره بر شما برادران عزیز و دلاورمردان صحنه نبرد گرامی باد».
آن چه حماسه عظیم خرمشهر را مادر حماسه ها ساخت، اوج ایثارها، فداکاری ها، شجاعت ها، شهادت ها، مقاومت ها، رنج ها و مظلومیت ها بوده است و آن چه به خرمشهر قداست بخشیده، کلام مقدس امام خمینی رحمه الله است که فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد».
این جمله مقدس، والاترین و بالاترین ارزشی است که شایسته توصیف این حماسه می باشد. خرمشهر، نقطه عطفی در تاریخ جنگ تحمیلی استکبار جهانی بر ضد انقلاب اسلامی است. خرمشهر، قاموسی از ارزش ها است؛ ارزش های متعالی و مقدس. حماسه خرمشهر، کتاب قطوری است که از سطر سطر آن، رایحه الهی و انسانی به مشام می رسد. یاد آن روزهای حماسه به خیر و راه شهیدانِ پررهرو باد.
فوق طبیعت
خرمشهر، حماسه بزرگ دفاع مقدس به شمار می آید. مردمان دنیا، هنوز از عوامل پیروزی رزمندگان اسلام بی خبر و در تعجب هستند، ولی امام خمینی رحمه الله در یک کلام عامل اصلی آن را چنین فرمودند: «فتح خرمشهر، یک مسأله عادی نیست؛ بلکه مافوق طبیعت است». به راستی که فتح خرمشهر معماست و این معما را باید در انگیزه الهی مران خدا جست وجو کرد که دل در گرو معشوق داشتند و در کوی او سر بر آستان بی نیاز نهادند. در سالروز فتح خرمشهر، جا دارد از شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر و هم سنگران شهید او نیز یاد کنیم که جز در فکر آزادی خرمشهر نبودند و تنها به شهادت در راه خدا می اندیشیدند. آری، آنان رفتند تا خورشید، از پشت شقایق ها طلوع کند و از پشت خاک ریزها، فجر صادق را به همگان بنمایاند. یاد همه شهیدان گرامی باد.
اهمیت نظامی فتح خرمشهر
عملیات آزادسازی خرمشهر، از نظر نظامی و استراتژی جنگی، و از دید نخبگان نظامی و کارشناسان مسایل جنگ، بیش تر به معجزه شبیه است تا عملیات نظامی. تمام کارشناسان و متخصصان امور، بر این باور بودند که آزادسازی خرمشهر، عملیاتی غیرممکن و محال بوده است. اگر به سرمایه گذاری عظیم نظامی عراق در طول اشغال این شهر نگاه کنیم، شاید نظر کارشناسان مسایل نظامی، چندان دور از واقعیت نباشد. وجود هزاران نیروی زرهی، پیاده و مکانیزه به همراه هزاران وسایل جنگی و تجهیزات مدرن و پیشرفته، اختصاص چند سپاه بزرگ عراق و معطوف کردن بیش از هفتاد درصد ارتش به این منطقه و...، همه گواهی می دهند که فتح خرمشهر محال بود، اما معجزه اتفاق افتاد و محاسبات رایانه ها و نخبگان نظامی را باطل کرد و تمام کارشناسان امور نظامی را به وحشت انداخت. این پدیده که فراتر از عملیات نظامی بود، همه را به بهت و سکوت و حیرت واداشت؛ زیرا هیچ نظریه رسمی علمی، برای تبیین آن در قاموس مسایل نظامی نیافتند.
ویژگی های سیاسی حماسه فتح خرمشهر
بدون شک ابعاد سیاسی حماسه فتح خرمشهر، به دلیل اهمیت آن، وسیع و دامنه دار است و نقش مهم تری به نسبت سایر ابعاد دارد؛ زیرا خرمشهر به عنوان یک برگ برنده، برای دو طرف نیروی متخاصم، ایفای نقش می کرد. ویژگی های سیاسی این حماسه عظیم را می توان چنین برشمرد: 1. سلب قدرت مانورسیاسی عراق و دشمنان انقلاب اسلامی در محافل سیاسی و مجالس دنیا، نظیر مجالس سازمان ملل متحد، شورای امنیت، شورای همکاری خلیج فارس، کنفرانس غیرمتعهدها و...؛ 2. احترام به حق حاکمیت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از سوی عراق؛ 3. تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی در بعد سیاسی، به ویژه از نظر بین المللی به عنوان نظامی که بدون اتکای به قدرت های خارجی، در شرایط خطیر و حساس، قادر به طرح و تحقق مکانیسم های مهم و پیچیده سیاسی ـ نظامی است؛ 4. انعطاف و انفعال مواضع سیاسی عراق و عقب نشینی از خواستهای نامشروع خود؛ 5. عدم اعتماد شورای همکاری خلیج فارس به رژیم عراق که باعث تزلزل این رژیم از نظر مالی شد. شورای همکاری با فتح خرمشهر از پیروزی صدام در جنگ مایوس گردید و ارسال کمکها را باعث هدر دادن امکانات تلقی کرد.
دستاوردهای فتح خرمشهر
فتح خرمشهر، دستاوردهای فراوانی به دنبال داشت؛ از جمله این که این پیروزی، اعتماد به نفس مسؤولان نظام را در دفاع از حقوق مشروع و ایفای نقش در محافل سیاسی و اتخاذ مواضع قوی و منطقی در پی داشت. افزون بر این، با فتح خرمشهر، شور انقلابی مردم دو چندان وباعث شد که ایران از این طریق، موفق به بازسازی نیروها و حضور بی شایبه مردم در صحنه های نظامی - سیاسی گردد.
در روز چهار شعبان، 38 سال پس از هجرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرزندی پاک از سلاله فاطمه زهرا علیها السلام در مدینة النبی به دنیا آمد و چشم شیعیان را روشن نمود . نام او «علی» بود که بعدها به «زین العابدین» و «سجاد» مشهور گشت .
دو سال پس از تولد او، جدش امیر مؤمنان علی علیه السلام در محراب عبادت، به شهادت رسید و پس از آن به مدت ده سال، شاهد حوادث دوران امامت عمویش امام حسن علیه السلام بود . از سال پنجاه هجری، به مدت یازده سال در دوران پر فراز و نشیب امامت پدرش حسین بن علی علیهما السلام که با قدرت طلبی معاویه و پسرش یزید مصادف بود، در کنار او قرار داشت و پس از آن، در محرم الحرام سال 61 هجری پس از قیام و شهادت پدر بزرگوارش در حادثه کربلا، امامت و زعامت جامعه اسلامی را عهدهدار شد (1). این دوران که 34 سال به طول انجامید، با حکومت عده ای از حاکمان مقارن بود که عبارتند از:
1- یزید بن معاویه (61- 64 ه . ق)
2- عبد الله بن زبیر (61- 73 که به صورت مستقل حاکم مکه بود)
3- معاویة بن یزید (چند ماه از سال 64)
4- مروان بن حکم (نه ماه از سال 65)
5- عبد الملک بن مروان (65- 86)
6- ولید بن عبد الملک (86- 96)
آن امام همام، در سال 94 یا 95 هجری در مدینه منوره رحلت نمود و در قبرستان بقیع در کنار قبر عمویش امام حسن مجتبی علیه السلام به خاک سپرده شد (2).
دوران امامت آن حضرت، با یکی از سیاهترین ادوار تاریخ اسلام همراه بود . بعد از حادثه دلخراش عاشورا و پس از انعکاس این خبر در سراسر کشور اسلامی، رعب و وحشتشدیدی بر جامعه حکم فرما شد و برای مردم مسلم گردید که یزید، پس از کشتن فرزند رسول خدا، که از قداست و عظمت بالایی برخوردار بود و به اسیری بردن زن و فرزندان او، از هیچ ظلم و جنایتی دریغ نخواهد کرد .
از دیگر حوادث تلخ این دوران، (واقعه حره) بود که بنا به نقل اکثر مورخین، لشکریان یزید، به فرماندهی مسلم بن عقبة، برای سرکوب مردم مدینه که در مقابل ظلم و جور حکومت بنی امیه به مخالفت پرداخته بودند، عازم آن شهر شدند و پس از حمله به مدینه، به دستور یزید، سه روز جان و مال و آبروی مردم مدینه مباح شد، از این رو عده زیادی از مردم بیگناه به قتل رسیدند (3) و حدود هزاران زن بیشوهر، باردار شدند (4).
پس از آن واقعه، لشکریان یزید برای سرکوب عبد الله بن زبیر که در مقابل یزید، به مخالفت پرداخته بود عازم مکه شدند و پس از محاصره آن شهر، خانه خدا و حرم امن الهی را با منجنیق، سنگ باران کردند و بر آن آتش گشودند به طوری که پردهها، و سقف آن که از چوب ساخته شده بود در آتش سوخت (5).
در این ایام، شیعیان در خفا و تقیه روزگار سختی را سپری میکردند و جرات هیچ گونه اظهار محبتبه اهل بیت علیهم السلام را نداشتند و اگر چنین کاری میکردند، مورد شکنجه و آزار قرار میگرفتند و یا حتی به قتل میرسیدند، چنان که «یحیی بن ام طویل» از یاران با وفای امام سجاد علیه السلام به جرم دوستی و پیروی از اهل بیت علیهم السلام دستگیر، و دستها و پاهای او قطع شد و سپس به شهادت رسید (6) ، همچنین در زمان حاکمیت عبد الملک مروان، حدود 120 هزار نفر از مردم بی گناه که بسیاری از آنها شیعیان اهل بیت علیهم السلام بودند به دستحجاج بن یوسف که مردی سفاک و بیرحم بود، به قتل رسیدند (7).
قلههای رفیع فضیلت
معرفت و شناخت تمام جنبههای شخصیتی ائمه علیهم السلام برای ما انسانهای عادی و محدود در عالم طبیعت غیر ممکن است، چرا که آن انوار قدسیه در بالاترین مراتب و بلندترین قله های فضیلت و کمال قرار داشته و غالب انسانها توان رسیدن به آن قله های رفیع را ندارند و از درک آن عاجزند . امیر مؤمنان علی علیه السلام میفرمایند: «ولا یرقی الی الطیر; و مرغان [بلند پرواز اندیشه ها ] نمیتوانند به [بلندای ارزش ] من پرواز کنند . (8) »
عبد العزیز بن مسلم، یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام نقل میکند که ما در شهر «مرو» بودیم، روز جمعه در مسجد جامع آن شهر اجتماع کرده بودیم که از امامت سخن به میان آمد، پس از آن بر امام وارد شدم و در این رابطه از ایشان سؤال کردم، آن حضرت تبسمی کردند و فرمودند: «الامام واحد دهره، لا یدانیه احد ولا یعادله عالم ولایوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظیر; امام یکتای زمان خویش است که احدی [در فضیلت] به او نزدیک نمیشود (به او نمیرسد) و هیچ دانشمندی با او برابری نمیکند و بدیل و مثل و نظیری ندارد .»
و در ادامه فرمودند: «فمن ذا الذی یبلغ معرفة الامام او یمکنه اختیاره، هیهات هیهات ضلت العقول; کیست که بتواند به حد شناخت امام برسد و یا بتواند او را برگزیند، هرگز، هرگز، عقول [از درک امام و شناخت او] عاجزند . (9) »
فضائل و مناقب امام سجاد علیه السلام
بدیهی است که ما هرگز نمیتوانیم مقام و منزلت واقعی امام سجاد علیه السلام را درک کنیم و تمام فضائل و مناقب او را به رشته تحریر در آوریم، ولی با غور در سیره رفتار آن حضرت، میتوانیم گوشهای از فضائل و منقبتهای اخلاقی آن امام همام را برگیریم و وجود خود را از بوی خوش آن عطر آگین سازیم، از این رو شمهای از آنها را به اختصار بیان مینماییم .
علم
از فضائل و مناقب بارز ائمه علیهم السلام علم گسترده آنها است که از آن به «علم لدنی» تعبیر میشود، علمی که از منبع فیض و ذات حق سرچشمه میگیرد . امام باقر علیه السلام میفرماید: «ان لله عزوجل علمین: علم لا یعلمه الا هو وعلم علمه ملائکته ورسله فما علمه ملائکته ورسله فنحن نعلمه (10); خداوند دو گونه علم دارد، یکی علمی که مخصوص اوست و دیگری علمی که به ملائکه و رسولانش تعلیم کرده است و ما (ائمه) از این علم که به ملائکه و رسولان آموخته است، بهره مندیم .»
از این رو یکی از ویژگیهای ممتاز آن حضرت، احاطه علمی ایشان به اصول اعتقادی و احکام اسلامی بود، به گونهای که در مقابل هر سؤالی که از او میشد، پاسخی دقیق و اعجاب انگیز، بیان مینمود . این ویژگی منحصر به فرد، دانشمندان دیگر مذاهب را به تحسین و اعجاب واداشته بود، چنان که زهری، از علمای دربار عبدالملک مروان که از مخالفین اهل بیت علیه السلام به شمار میرفت، درباره امام سجاد علیه السلام میگوید: «ما رایت احدا کان افقه منه (11); احدی را فقیه تر و دانشمندتر از علی بن الحسین علیهما السلام ندیدم .»
ولی جای بسی تعجب و تاسف است که چگونه آن حضرت با آن مقام و عظمت علمی، مورد بی مهری و بیتوجهی مردم و حتی دانشمندان و عالمان قرار میگرفت و لذا در زمره شاگردان ایشان فقط نام معدود کسانی همچون: جابربن عبدالله انصاری، ابوحمزه ثمالی، یحیی بن ام طویل و محمد بن جبیر بن مطعم، دیده میشود (12).
برگی از کتاب علم امام علیه السلام
کتاب شریف صحیفه سجادیه که حاوی ادعیه و مناجاتهای چهارمین پیشوای شیعیان است، یکی از بزرگترین و مهمترین گنجینههای حقایق و اسرار الهی به شمار میرود، به همین خاطر به القابی چون «انجیل اهل بیت» و «زبور آل محمد» و «اخت القرآن» (13) مشهور گشته است و نظر به اهمیت و عظمت این کتاب، شرحهای زیادی بر آن نوشته شده که صاحب کتاب «الذریعة» ، چهل و هفتشرح را نام برده است (14).
در سال 1353 ش آیت الله نجفی رحمه الله نسخه ای از صحیفه سجادیه را برای طنطاوی (مفتی اسکندریه) به مصر فرستاد، وی پس از تشکر از دریافت این هدیه گرانبها، در پاسخ چنین نوشت: «این از محرومیت ما است که تا کنون بر این اثر گران بهای جاوید، که از مواریث نبوت است، دست نیافته بودیم، من هر چه در آن مینگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از کلام خالق پایینتر مییابم . (15) »
دانشمندان و علمای بزرگ، پس از عمری تلاش و تعلیم و تعلم برای بیان کردن یا نوشتن مطلبی، زمان زیادی را به مطالعه و کنکاش میپردازند، ولی امام سجاد علیه السلام این مضامین بلند و مطالب عالی را در وقت مناجات با خالق خویش و در هنگامی که تمام توجهاش به معبود، معطوف بوده، نجوا میکرده است، و این نیست مگر جوششی از چشمه علم لدنی آن امام معصوم .
علاوه بر صحیفه سجادیه، رساله گران بهایی از آن حضرت به یادگار مانده که همچون پرتویی از نور، روشنی بخش راه انسان هاست . در این اثر جاوید که «رسالة الحقوق» نام دارد، 51 حق و وظیفه برای انسان بیان شده که از حقوق خداوند بر انسان و سپس حقوق اعضاء و جوارح شروع و به حقوق اهل ذمه ختم شده است (16).
کثرت عبادت
از مهمترین عواملی که انسان را به سوی انجام عبادات بیشتر فرا میخواند، چشیدن طعم شیرین عبادت است و اگر انسان به مرتبهای از کمال برسد که حلاوت عبادت را در اعماق وجود خود حس کند، هرگز وقتخود را در امور دیگر صرف نخواهد کرد، از این رو باید یکی از خواسته های ما از درگاه خداوند، این باشد که: «واذقنی حلاوة ذکرک; [پروردگارا] حلاوت و شیرینی یادت را به من بچشان .»
طبیعی است که امام سجاد علیه السلام با آن مقام بلند معنوی و غرق بودن در اقیانوس بیکران یاد خداوند و لبریز بودن وجود او از حلاوت ذکر حق، بیشتر وقتخود را به عبادت بپردازد . امام محمد باقر علیه السلام درباره عبادت پدر خود میفرماید: «بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد وقد اصفر لونه من السهر ورمضت عیناه من البکاء ودبرت جبهته من السجود و ورمت قدماه من القیام فی الصلاة (17); به حدی عبادت کرده بود که دیگران به آن حد عبادت نمیکنند و از شب زنده داری رنگش زرد گشته بود و از گریه چشمانش سرخ شده بود و از سجده پیشانیاش برجسته شده بود و از ایستادن برای نماز، پاهایش ورم کرده بود .»
این ویژگی امام سجاد علیه السلام چنان برجسته بود که علمای دیگر مذاهب زبان به تحسین او گشودهاند، چنان که مالک بن انس (رئیس مذهب مالکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت) میگوید: «ولقد بلغنی انه کان یصلی فی کل یوم ولیلة الف رکعة الی ان مات (18); به من خبر رسیده که علی بن الحسین علیهما السلام در شبانه روز، هزار رکعت نماز میخواند و این کار تا زمان وفات او ادامه داشت .»
همچنینابن ابی الحدید میگوید: «وکان الغایة فی العبادة (19); [علی بن حسین علیهما السلام] نهایت در عبادت کردن بود .» به همین خاطر آن حضرت به «زین العابدین» یعنی زینت عبادت کنندگان، مشهور گشت (20).
خشوع در عبادت
امام زین العابدین، به خاطر معرفت کامل و عشق وافری که به معبود خویش داشت، و مقام الوهیت را به خوبی درک نموده بود، در هنگام امور عبادی به پروردگار خود توجه کامل پیدا مینمود و نسبت به تمام امور اطراف خود بیتوجه میگشت، آن چنان قلب او سرشار از یاد و ذکر خدا میشد که فضای دل را بر دیگر مخلوقات تنگ مینمود . ابو نعیم اصفهانی از علمای اهل سنت نقل میکند که: «کان علی بن الحسین اذا فرغ من وضوء الصلاة وصار بین وضوئه وصلاته اخذته رعدة ونفضة، فقیل فی ذلک، فقال: ویحکم اتدرون الی من اقوم ومن ارید اناجی (21); همواره پس از وضو گرفتن و قبل از اقامه نماز، علی بن الحسین را لرزهای فرا میگرفت، از ایشان درباره این حالتسؤال شد، امام علیه السلام فرمودند: وای بر شما! آیا میدانید که به درگاه چه کسی میایستم و با چه کسی میخواهم مناجات کنم؟»
همچنین ابی نوح انصاری نقل میکند، روزی در خانه ای بودیم که علی بن الحسین هم در آنجا حضور داشت و در حال عبادت کردن بود و به سجده رفته بود، ناگهان خانه دچار حریق شد، دوبار به آن حضرت گفتند: «یابن رسول الله! النار; ای پسر رسول خدا! آتش» ، ولی امام علیه السلام سر از سجده برنداشت تا آن که آتش خاموش شد، آن گاه به ایشان گفته شد: «ما الذی الهاک عنها; چه چیزی تو را از آتش غافل ساخت؟» آن حضرت در جواب فرمودند: «الهتنی عنها النار الاخری (22); آتش آخرت مرا از آن غافل ساخت .»
سیادت و عظمت
حاکمان بنی امیه و تمام کسانی که از اهل بیت علیهم السلام بغض و کینهای به دل داشتند، تمام سعی و تلاششان این بود که با تبلیغات سوء بر علیه این خاندان، آنان را به انزوا کشانده و محبت مردم را نسبتبه آنان کم کنند و نور ولایت را خاموش سازند «یریدون لیطفؤوا نور الله بافواههم والله متم نوره ولوکره المشرکون» (23); «آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خداوند نور خود را کامل میکند، هر چند کافران خوش نداشته باشند .»
ولی با همه این دسیسهها و نیرنگها و تبلیغات سوء، این خاندان در بین مردم مقام و منزلت والایی داشتند و مورد احترام و تکریم واقع میشدند .
نقل شده که هشام بن عبدالملک از حکام بنی امیه، برای انجام فریضه حج عازم مکه شد، به هنگام طواف، وقتی میخواست حجر الاسود را استلام کند، به خاطر ازدحام جمعیت، موفق به این کار نشد، سپس منبری را در کنار حرم گذاشتند و هشام بر روی آن نشست و لشکریان دور او را گرفتند، در همین موقع امام سجاد علیه السلام وارد شد، در حالی که عبایی بر دوش مبارکش بود ; «احسن الناس وجها واطیبهم رائحة، بین عینیه سجادة; زیباترین مردم از نظر صورت و خوشبوترین مردم بود و در بین دو چشمش (محل سجده) علامت سجده نمایان بود .»
امام علیه السلام در حال طواف هنگامی که نزدیک حجر الاسود رسید، مردم به خاطر هیبت او و به نشانه تجلیل و احترام، کنار رفتند تا ایشان حجر الاسود را استلام کنند . هشام، از این موضوع خشمگین شد . یکی از اطرافیان هشام، پرسید: این شخص کیست که مردم این گونه احترامش میکنند؟ فرزدق (شاعر معروف عرب) که آن حضرت را شناخته بود گفت: من او را میشناسم و بالبداهة شروع به خواندن اشعاری نمود و ابیات زیادی را در فضائل امام علیه السلام بیان نمود که به چند بیت از آن اشاره میکنیم:
هذا الذی تعرف البطحاء وطاته
والبیتیعرفه والحل والحرم
هذا بن خیر عباد الله کلهم
هذا التقی النقی الطاهر العلم
اذا راته قریش قال قائلها
الی مکارم هذا ینتهی الکرم
«این کسی است که بطحاء (نام مکانی در مکه معظمه) جای پایش را میشناسد و خانه کعبه و حرم و بیرون حرم با او آشناست .
این شخص، پسر بهترین تمام بندگان است و پرهیزگار، برگزیده، پاکیزه، نشانه و راهنما است .
هنگامی که قریش او را ببینند، گوینده آنها میگوید: کرم و جود، به مکارم او ختم میشود .»
در این هنگام، هشام به شدت عصبانی شد و دستور داد فرزدق را در مکانی به نام «عسفان» بین مکه و مدینه، زندانی کنند (24).
تواضع
چهارمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، در میان مردم از جایگاه والایی برخوردار بود و فضائل اخلاقی، موقعیت علمی و قرابتی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت، سبب شده بود که عامه و خاصه او را احترام و تعظیم کنند، ولی با وجود چنین برخوردی از طرف مردم، تواضع و فروتنی یکی از ویژگیهای ممتاز اخلاقی آن حضرت به شمار میرفت، به حدی که در پارهای از اوقات مورد اعتراض برخی از مسلمانان واقع میشد، برای نمونه روزی امام علیه السلام وارد مسجد شد و پس از عبور از میان توده مردم، در کنار «زیدبن اسلم» نشست . در این هنگام، نافع بن جبیر لب به اعتراض گشود و به آن حضرت عرض کرد: «غفر الله لک، انتسید الناس، تاتی تتخطی حتی تجلس مع هذا العبد; مغفرت و رحمتخدا بر تو باد، تو سید و سرور مردم هستی، پس چرا این گونه میروی تا در کنار این عبد بنشینی؟» حضرت فرمودند: «العلم یبتغی ویؤتی ویطلب من حیث کان (25); علم و دانش باید جستجو شود و داده شود و طلب میشود از هر جائی که باشد .»
آری، مردان بزرگ همیشه در اوج عظمت و بزرگی، فروتنی و تواضع را سیره خود قرار میدهند و خود را در مقابل عظمت پروردگار جهانیان کوچک و ناچیز میبینند، از این رو هرگز به خود اجازه نمیدهند که با دیگر بندگان با کبر و غرور رفتار کنند .
امام سجاد علیه السلام در رفتار با مردم آن چنان متواضع بودند که برخی اوقات سعی میکردند در میان مردم ناشناخته باشند تا بتوانند متواضعانه با مردم برخورد نمایند و به آنها خدمت کنند . امام صادق علیه السلام میفرمایند: امام سجاد علیه السلام هنگامی که مسافرت مینمود با قافلهای حرکت میکرد که او را نمیشناختند و با اهل کاروان شرط میکرد که در طول سفر خدمت گذار آنان باشد . روزی بر همین منوال مسافرت نمود، از قضا مردی که امام را از قبل میشناخت، آن حضرت را مشاهده کرد، نزد کاروانیان رفت و به آنان گفت: آیا میدانید او کیست؟ گفتند: خیر، گفت: او علی بن الحسین علیهما السلام است، آنها با شنیدن این سخن باسرعتبه طرف امام علیه السلام رفتند و دست و پای او را بوسیدند و عرض کردند: ای پسر رسول خدا! آیا میخواهی که آتش جهنم ما را فرا بگیرد؟ اگر از جانب ما به شما بیاحترامی صورت میگرفت، آیا تا ابد هلاک نمیشدیم؟ امام علیه السلام فرمود: روزی با گروهی مسافرت نمودم که آنان مرا میشناختند و به خاطر قرابتی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتم مرا بیش از حد مورد احترام قرار دادند، و چون ترسیدم شما نیز چنین کنید، خود را معرفی نکردم (26).
دستگیری از ستمدیدگان و نیازمندان
امام زین العالدین علیه السلام همان طور که در عبادتهای فردی زبان زد عام و خاص بود، در عبادات اجتماعی نیز، همه را به حیرت واداشته و خدمتبه خلق، به خصوص دستگیری و دلجویی از نیازمندان را زینتبخش رفتار خود قرار داده بود، از این رو بسیاری از مورخین، با عبارتهای گوناگون این موضوع را نقل کردهاند (27).
آن حضرت نسبتبه بهبود وضع زندگی فقراء و محرومین، اهتمام فراوانی داشت و چنان بر این کار مداومت میورزید که آثار حمل طعام برای فقرا، بر روی جسم مبارکشان باقی مانده بود، به گونه ای که نقل شده: «لما مات علی بن الحسین فغسلوه جعلوا ینظرون الی آثار سواد بظهره، فقالوا: ما هذا؟ فقیل: کان یحمل جرب الدقیق لیلا علی ظهره یعطیه فقراء المدینة; هنگامی که علی بن الحسین رحلت نمود و مسلمانان بدن مبارکش را غسل میدادند، آثار سیاهی و کبودی را بر پشت آن حضرت مشاهده نمودند، پرسیدند: این آثار برای چیست؟ جواب داده شد که این اثر حمل کیسه های پر از طعام است که آن حضرت به فقراء مدینه اعطا مینمودند . (28) »
همچنین سفیان بن عیینة میگوید: زهری، شبی سرد و بارانی، علی بن الحسین را مشاهده نمود که بر دوش خود چیزی راحمل میکرد، پرسید: ای فرزند رسول خدا، این چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «ارید سفرا اعد له زادا، احمله الی موضع حریز; عازم سفری هستم و برای آن سفر زاد و توشه فراهم میکنم وبه جای امنی منتقل میسازم .» زهری عرض کرد: بگذارید غلام من آن را حمل کند، امام علیه السلام قبول نکردند، زهری عرض کرد: پس بگذارید من آن را حمل کنم و شما رااز حمل آن راحت نمایم . آن حضرت فرمود: من خود را از حمل چیزی که باعث نجاتم در سفر میشود، راحت نمیکنم .
پس از گذشت چند روز، زهری آن حضرت رامشاهده نمود و گفت: ای فرزند رسول خدا از آن سفری که بیان فرمودید اثری نمیبینم . امام علیه السلام فرمود: «بلی یا زهری لیس ما ظننت ولکنه الموت وله کنت استعد، انما الاستعداد للموت، تجنب الحرام وبذل الندی فی الخیر (29); آری ای زهری، آن سفری که تو گمان میکنی نیست، بلکه منظور من از سفر، سفر مرگ است که برای آن آماده میشوم، همانا آماده شدن برای مرگ، دوری جستن از حرام و بذل و بخشش چیزهای خوب در راه خیر است .»
امام علیه السلام و اصلاح جامعه
امامان معصوم علیهم السلام همانند پیامبران الهی، هر کدام بر حسب شرائط زمان خود، به گونهای خاص، از کیان اسلام دفاع کرده و اصول و مبانی اعتقادی و احکام الهی را تبلیغ نمودهاند .
در ابتدای این نوشتار، موقعیت تاریخی و شرایط ویژه زمان امام سجاد علیه السلام به اجمال بیان شد و روشن گردید که خلفای بنی امیه آشکارا قوانین اسلامی را زیر پا میگذاشتند و از هر گونه ظلم و ستم و اشاعه فحشا دریغ نمیکردند . این اوضاع سیاسی و جو فرهنگی، شیوه های مبارزاتی خاصی را میطلبید، از این رو آن حضرت، برای پیشبرد اهداف الهی و گسترش معارف اسلامی و مقابله باظلم و فساد دستگاه حکومتی بنی امیه، که در حال سرایتبه تمام جامعه اسلامی بود، از شیوههای خاصی استفاده میکردند که در ادامه به سه نمونه از آنها اشاره میکنیم .
1- زنده نگه داشتن یاد عاشورا
در زمان حکومت خلفای بنی امیه، جامعه اسلامی چنان از مسیر خود منحرف شده بود که سنتهای رسول خدا صلی الله علیه و آله علنا ترک، و بدعت های زیادی در دین گذاشته میشد و کسانی چون یزید، که همه فرقه های اسلامی بر فاسق بودن او اتفاق نظر دارند و ترک نماز و شرب خمر را به او نسبت میدهند (30) ، در راس حاکمیت اسلامی قرار گرفتند، از این رو امام حسین علیه السلام با هدف مبارزه با ظلم و فساد عمال بنی امیه و احیاء سنت امر به معروف و نهی از منکر و باز گرداندن جامعه اسلامی به مسیر مستقیم، آن حماسه بزرگ تاریخ را رقم زد و با اهداء خون خود، نهال نوپای اسلام را زنده نگه داشت .
پس از واقعه جانسوز عاشورا، امام سجاد علیه السلام در هنگام اسارت در کوفه و شام، بدون هیچ ترس و واهمه ای از دستگاه جبار بنی امیه، با خطبههای آتشین خود به روشنگری جامعه نسبت به چنین واقعه اسفباری پرداخت و مردم را از عواقب شوم آن، آگاه ساخت . پس از آن نیز از هر فرصتی برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا و بیان نمودن آن قیام عظیم، استفاده مینمود . به عنوان نمونه آن حضرت در موقعیتهای مختلف به یاد مظلومیت پدر و فرزندان و یاران با وفایش میگریست . از جمله در روایتی نقل شده که آن حضرت، هر زمان ظرف آبی را برای نوشیدن برمیداشت میگریست، از ایشان درباره علت این کار سؤال شد، فرمودند: «وکیف لا ابکی وقد منع ابی من الماء الذی کان مطلقا للسباع والوحوش (31); چگونه گریه نکنم در حالی که آب برای استفاده وحوش و درندگان آزاد بود، ولی پدرم از آن منع شد .»
بدون شک چنین کارهایی از طرف امام، اثر و نتیجه سیاسی مثبتی داشت; چون یادآوری مکرر فاجعه کربلا نمیگذاشت که ظلم و جنایتحکومت اموی از خاطره ها فراموش شود و از طرفی در افکار عمومی برای حکام اموی بسیار گران تمام میشد و مشروعیت آنان را زیر سؤال میبرد .
2- پند و ارشاد امت
روش دیگر امام علیه السلام در حفظ کیان اسلام و تبلیغ معارف الهی و مبارزه با ظلم و فساد، همان روش عمومی اولیاء الهی و ائمه اطهار علیهم السلام بود، یعنی از راه موعظه و پند و ارشاد، مردم را با اندیشه های ناب اسلام، آشنا مینمود و همچون پدری دلسوز و مهربان، آنان را از گرفتار شدن در گرداب ظلمت و تباهی، بر حذر میداشت و همچون خورشیدی فروزان راه هدایت و رستگاری را بر مردم روشن مینمود . برخی از این مواعظ و بیانات، سخنانی است که هر روز جمعه در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله ایراد میفرمود (32). همچنین سخنان و مواعظ دیگری که آن حضرت در جمع شیعیان و پیروان خاص خود ایراد میکردند، از طریق یارانی چون ابو حمزه ثمالی نقل شده است .
علاوه بر این، امام علیه السلام به صورت حضوری یا در قالب نامه، فقها و محدثان و قضات درباری را مورد وعظ و پند قرار میدادند و آنان را به پیروی از حق، دعوت مینمودند . برای نمونه امام علیه السلام در نامهای دلسوزانه به زهری از محدثان و فقیهان دربار عبد الملک بن مروان، او را از عاقبت کارش آگاه ساخت و از او خواست که از گمراهی دست کشیده و راه راست را در پیش گیرد . در فرازی از این نامه امام سجاد علیه السلام چنین میفرماید: «احذر فقد نبئت وبادر فقد اجلت انک تعامل من لا یجهل وان الذی یحفظ علیک لا یغفل، تجهز، فقد دنا منک سفر بعید وداو ذنبک فقد دخله سقم شدید (33); بر حذر باش که به تو اعلام [خطر] شد و گام بردار و عمل کن که به تو مهلت داده شده، به درستی که با کسی معامله میکنی که نادان و جاهل نیست و آن کسی که حساب اعمال تو را نگه میدارد از تو غافل نمیشود، پس آماده سفر باش که سفری دور در پیش داری و گناهت را درمان کن که تسخت بیمار شده است .»
امام علیه السلام با این شیوه حکیمانه، ضمن این که مردم را موعظه و نصیحت میکرد و تفکرات اصیل اسلامی را به آنان منتقل مینمود، از آن به عنوان شیوهای سیاسی برای مقابله با ظلم و ستم دستگاه حاکم استفاده مینمود، و در عین حال ساسیتحکومت را بر نمیانگیخت . در نتیجه، آن حضرت میتوانست در یک فضای مناسب، اهداف و آرمانهای والای خود را عملی سازد .
3- اصلاح در قالب دعا
هر چه از حاکمیتخلفای بنی امیه میگذشت، انحطاط جامعه بیشتر میشد و اهل بیت علیهم السلام که کفو قرآن بودند، (34) مورد بیتوجهی و بیمهری بیشتری قرار میگرفتند . آنان بر منبرها لعن میشدند (35) و حکام بنی امیه مورد ستایش قرار میگرفتند . کار به جایی رسیده بود که در جامعهای که جهاد و شهادت و علم و تقوا ارزش بود، خنیاگران و آوازه خوانها ارزش پیدا کردند، چنان که یکی از آوازه خوان های مشهور زن، وقتی وارد مکه شد، آن چنان مورد استقبال قرار گرفت که در مورد هیچ مفتی و فقیه و محدثی سابقه نداشت (36).
در چنین جامعهای و با در نظر گرفتن محدودیت و فشار سیاسی، امام سجاد علیه السلام دعا و نیایش را به عنوان راه کاری مناسب برای مقابله با چنین وضعیتی انتخاب نمود و با این روش حکیمانه، جامعهای را که در حالت رکود اخلاقی بود، تحرکی دوباره بخشید و نور ایمان را در دلهای تیره و تار آنان زنده کرد . امام علیه السلام در این دعاها گذشته از مسائل اعتقادی و اخلاقی، به دو جنبه خاص توجه و اهتمام ویژه میورزید:
الف: امامت: امام سجاد علیه السلام در بسیاری از ادعیه، به حق مسلم اهل بیت علیهم السلام که توسط بنی امیه غصب شده بود، تصریح مینمودند تا از این طریق مردم را از این موضوع آگاه سازند که حاکمان و جانشینان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسانی هستند . آن حضرت در فرازی از صحیفه سجادیه میفرمایند: «اللهم ان هذا المقام لخلفائک واصفیائک وموضع امنائک فی الدرجة الرفیعة التی اختصصتهم بها قد ابتزوها . . . حتی عاد صفوتک وخلفائک مغلوبین مقهورین مبتزین (37); خداوندا! مقام خلافتبرای خلفای توست و برگزیدگان از خلقت و جایگاه امانتهای تو در درجات عالیه که تو آن مقام را به آنها اختصاص دادی، ولی دیگران از آنها گرفتند . . . تا جایی که برگزیدگان و خلفای تو در مقابل ستم ستمکاران، مغلوب و مقهور شده و حقشان از بین رفته است .»
ب) بیان فضیلت اهل بیت علیهم السلام: آن حضرت در مقابل تبلیغات سوء دستگاه حاکم بر ضد اهل بیت علیهم السلام در موارد متعددی، صلوات بر محمد صلی الله علیه و آله و آل او را با دیگر ادعیه، همراه میساختند، تا از این طریق، علاوه بر این که اهل بیت علیهم السلام را جانشینان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کنند، فضائل و مقام و منزلت والای آنان را نیز بیان نمایند . ایشان در ضمن یکی از ادعیه میفرمایند: «وصل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین الاخیار الانجبین (38); [خداوندا! درود رستبر محمد صلی الله علیه و آله و آل او که انسانهای نیکو سرشت و پاکیزه و بزرگوار و نجیب هستند .»
_______________________________
1) ر . ک: ارشاد شیخ مفید، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ص253; بحار الانوار، مجلسی، المکتبة الاسلامیه، ج46، ص12 .
2) ارشاد شیخ مفید، همان، ص254; بحار الانوار، همان .
3) تاریخ طبری، مطبعة الاستقامة، ج4، ص374; مروج الذهب، مسعودی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج3، ص82; الکامل، ابن اثیر، دار صادر، ج4، ص111 .
4) البدایة و النهایة، ابن کثیر، دار الکتب العلمیة، ج8، ص224 .
5) همان، ص228; الکامل، ابن اثیر، دار احیاء التراث العربی، ج2، ص602; مروج الذهب، مسعودی، همان، ص84; تاریخ طبری، همان، ص383 .
6) اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، شیخ طوسی، دانشگاه مشهد، ص123 .
7) مروج الذهب، مسعودی، دار الاندلس، ج3، ص166، الوافی بالوفیات، ابن صفدی، النشرات الاسلامیه، ج11، ص308; تاریخ اسلام، ذهبی، دارالکتاب العربی، حوادث سنه 81- 100 .
8) نهج البلاغه، خطبه 3 .
9) اصول کافی، کلینی، دار الاضواء، ج1، ص198 .
10) همان، ص256 .
11) سیر اعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، ج4، ص389 .
12) فی رحاب ائمة اهل بیت، محسن امین عاملی، دار التعارف، ج3، ص213 .
13) الذریعة، آقا بزرگ تهرانی، المکتبة الاسلامیة، ج15، ص18 .
14) همان، ج13، ص345- 359 .
15) سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق علیه السلام، ص271 به نقل از صحیفه سجادیه، ترجمه سید صدر الدین بلاغی، (مقدمه) ص37 .
16) الامالی، شیخ صدوق، مجلس 59، ص301- 306; الخصال، شیخ صدوق، باب خمسین و مافوقه، ص564- 570; تحف العقول، حرانی، دارالکتب الاسلامیه، ص255 .
17) مناقب ابن شهر آشوب، دار الاضواء، ج4، ص162 .
18) تهذیب الکمال، المزی، مؤسسة الرسالة، ج20، ص390; سیر اعلام النبلاء، همان، ص392 .
18) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار احیاء التراث العربی، ج1، ص27 .
20) تهذیب الکمال، همان; سیر اعلام النبلاء، همان; حلیة الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی، دار الفکر، ج3، ص135 .
21) حلیة الاولیاء، همان، ص133 .
22) تهذیب الکمال، همان، ص389; بحار الانوار، مجلسی، همان، ص80; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص163; تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، دار الفکر، ج41، ص377 .
23) صف/8 .
24) تهذیب الکمال، همان، ص400; سیر اعلام النبلاء، همان، ص398; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص183; حلیة الاولیاء، همان، ص139 .
25) الطبقات الکبری، ابن سعد، دار صادر، ج5، ص216; سیر اعلام النبلاء، همان، ص388; حلیة الاولیاء، همان، ص138 .
26) بحار الانوار، همان، ص69 .
27) سیر اعلام النبلاء، همان، ص393; بحار الانوار، همان، ص66; تهذیب الکمال، همان، ص 392 .
28) حلیة الاولیاء، همان، ص136; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص167; بحار الانوار، همان .
29) مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص166; بحار الانوار، همان .
30) ر . ک: مروج الذهب، همان، ص79; الکامل، ابن اثیر، همان، ص127; البدایة و النهایة، همان، ص232; مجمع الزوائد هیثمی، دار الکتاب العربی، ج5، ص241; مسند ابویعلی، دار المامون، ج2، ص176 .
31) بحار الانوار، همان، ص109 .
32) تحف العقول، همان، ص252 .
33) همان، ص276 .
34) احادیث زیادی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در اینجا نقل شده است: از جمله حدیث ثقلین که اکثر کتب روائی شیعه و سنی آن را نقل کردهاند مثل: کنز العمال، فاضل هندی، مؤسسة الرساله، ج1، ص380; صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج4، ص1873; اسد الغابة، ابن اثیر، ج2، ص12 .
35) معجم البلدان، یاقوت بن عبد الله الحموی، دار احیاء التراث العربی، ج3، ص192 .
36) الاغانی، ابو الفرج اصفهانی، دار احیاء التراث العربی، ج8، ص225 .
37) صحیفه سجادیه، دعای 48 .
38) همان، دعای 6 .
نام مبارك آن حضرت، «علي» كنيهي آن حضرت «اباالحسن»، و مشهورترين القابش «زين العابدين» و «سجاد»، نام مادر آنحضرت «شهربانويه» ميباشد.
ولادت آن حضرت در سال 38 هجري بوده و حدود دو سال از عمر شريفشان ميگذشت كه جدش اميرمؤمنان عليهالسلام به شهادت رسيدند. بعد از آن مدت ده سال شاهد حوادت دوران امامت عموي خويش امام مجتبي (عليهالسلام) و پس از شهادت آن حضرت دوران ده سال امامت، كنار پدر بزرگوارشان سيدالشهداء عليهالسلام بودند.
در محرم سال 61 در جريان شهادت امام حسين در كربلا حضور داشت و بعد از آن همراه اسيران به كوفه و شام، سرپرست و تكيهگاه ايشان بود. پس از بازگشت از شام در مدينه اقامت گزيد تا آنكه در سال 94 يا 95 هجري به شهادت رسيد.
خلفاي معاصر حضرت
1ـ يزيد بن معاويه (61-64 ق)
2ـ عبدالله بن زبير (61-73 ق)
3ـ معاوية بن يزيد (چند ماه از سال 64)
4ـ مروان بن حكم (نه ماه از سال 65)
5ـ عبدالملك بن مروان (65-68)
6ـ وليد بن عبدالملك (86-96)
دور نمايي از زمان امام سجاد (عليهالسلام)
ـ حكومت سياه عبدالملك
دوران امامت حضرت سجاد (عليهالسلام) مصادف با يكي از سياهترين ادوار حكومت در تاريخ اسلام بود. گرچه پيش از آن هم حكومت اسلامي يك حكومت استبدادي شده بود اما زمان امام چهارم اين تفاوت را با ادوار سابق داشت كه سردمداران حكومت در اين زمان، به صورت آشكار و بدون هيچ گونه پرده پوشي، به مقدسات اسلامي دهن كجي كرده و آشكارا اصول اسلامي را زير پا ميگذاشتند و كسي جرأت كوچكترين اعتراض را نداشت. بيشترين دوران امامت حضرت سجاد (عليهالسلام) مصادف بود با دوران خلافت عبدالملك بن مروان كه 21 سال طول كشيد. او پيش از رسيدن به قدرت به زهد و عبادت و دينداري شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت ميگذراند آنگونه كه او را كبوتر مسجد ميگفتند. نقل شده كه پس از مرگ پدرش ،مروان، هنگامي كه خلافت به او رسيد سرگرم خواندن قرآن بود، اما با شنيدن اين خبر، قرآن را بست و گفت: «اينك بين من و تو جدايي افتاد! و ديگر با تو كاري ندارم.»
در جريان سفر حج وارد مدينه شد و ضمن سخناني به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفهي خوار شده (عثمان) و نه همچون خليفهي آسانگير (معاويه) و نه مانند خليفهي سست خِرَد (يزيد) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نميكنم، به خدا سوگند از اين پس هر كس مرا به تقوا امر كند، گردن او را خواهم زد. (اين جمله براي اين بود كه خطيبان و ائمه جمعه، گفتار خود را با «اتق الله» (يعني پرهيزگار باش) شروع ميكردند.)
عمّال ستمگر
«مسعودي» مينويسد: «عبدالملك فردي خونريز بود. عمال او مانند «حجّاج» حاكم عراق، «مهلب» حاكم خراسان و «هشام بن اسماعيل» حاكم مدينه نيز همچون خود وي سفاك و بيرحم بودند.
هشام بن اسماعيل كه حاكم مدينه بود، چندان بر مردم سخت گرفت و آنچنان خاندان پيامبر را آزار داد كه وقتي وليد بعد از مرگ پدرش به حكومت رسيد، ناچار شد او را از كار بركنار نمايد.
بدتر از همهي آنان حجاج بود كه جنايات او در تاريخ اسلام مشهور است. عبدالملك پس از شكست عبدالله بن زبير توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استانداري حجاز، (مكه و مدينه و طائف) منصوب كرد.
حجاج در مدينه گردن گروهي از صحابه مانند «جابر بن عبدالله انصاري»، «انس بن مالك»، «سهل بن ساعدي» و جمع ديگر را به قصد خوار كردن آنان داغ نهاد.
او هنگام ترك مدينه گفت:
«خدا را سپاس ميگويم كه مرا از اين شهر گنده بيرون ميبرد. اين شهر از همهي شهرها پليدتر و مردم آن نسبت به اميرالمؤمنين دغلكارتر و گستاخترند. اگر سفارش خليفه نبود، اين شهر را با خاك يكسان ميكردم. در اين شهر جز پاره چوبي كه منبر پيامبر خوانند و استخوان پوسيدهاي كه قبر پيامبر ميدانند، چيزي نيست
حجاج در عراق
پس از آنكه حجاج مكه و مدينه را مطيع ساخت، عبدالملك دانست كه او ميتواند عراقيان را سرجاي خود بنشاند، از اينرو حكومت عراق (كوفه و بصره) را به وي سپرد.
ابن قتيبهي دينوري ورود او را چنين توصيف ميكند:
حجاج همراه دو هزار نفر از سپاهيان شام و طرفداران آنان و چهار هزار نفر نيروهاي متفرقه، رهسپار بصره شد. هنگام ورود به بصره، دو هزار نفر آنان را همراه برد و تصميم گرفت روز جمعه هنگام نماز وارد شهر شود. او به همراهانش دستور داد تا مسجد را محاصره كنند و در كنار هر يك از درهاي مسجد كه بالغ بر هجده در بود، صد نفر بايستند و شمشيرهايشان را زير لباس پنهان سازند، آنگاه به آنان گفت: به محض آنكه در داخل مسجد سر و صدا بلند شد، هر كس خواست از مسجد بيرون رود، كاري كنيد كه سر بريدهاش جلوتر از تنش بيرون رود. با دويست نفر مسلح كه شمشيرها را زير لباسهايشان پنهان ساخته بودند، وارد مسجد شد. به آنها گفت وقتي عمامه از سرم برداشتم آنها را از دم تيغ بگذرانيد!
بر فراز منبر رفت و طي سخناني گفت:«عبدالملك مرا به حكمراني شهر شما و تقسيم بيت المال در ميان شما منصوب كرده، او دو شمشير به من داد، يكي شمشير رحمت و ديگر شمشير عذاب، ششمير رحمت در بين راه از دستم افتاد امّا شمشير عذاب اينك در دست من است! ...»
مردم او را سنگباران كرده و در اين هنگام عمامه از سرش برداشت. مأموران بيدرنگ به جان مردم افتاده و هر كس خواست از مسجد بيرون رود سرش از بدنش جدا كردند و در آنجا آنقدر كشتند كه جوي خون تا درب مسجد و بازار سرازير گرديد!
موج كشتار و اختناق
«مسعودي» مورخ مشهور مينويسد: حجاج بيست سال فرمانروايي كرد و تعداد كساني كه در اين مدت با شمشير دژخيمان وي يا زير شكنجه جان سپردند صد و بيست هزار نفر بود! و اين عده غير از كساني بودند كه ضمن جنگ با حجاج به دست نيروهاي او كشته شدند.
هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وي ( كه از شنيدن نام آن لرزه بر اندامها ميافتاد) پنجاه هزار مرد و سي هزار زن زنداني، كه شانزده هزار نفر آنها عريان بودند.
حجاج زنان و مردان را يك جا زنداني ميكرد و زندانهاي وي بدون سقف بود، از اينرو زندانيان از گرماي تابستان و سرماي زمستان در امان نبودند.
واقعه حرّه
براي نشان داد ن تصوير دورنماي زمان امام سجاد (عليهالسلام) و شناخت بيشتر آن مناسب است كه خلاصهي واقعهي حرّه را نيز متذكر شويم.
پس از شهادت امام حسين (عليهالسلام) موجي از خشم و نفرت در مناطق اسلامي بر ضد حكومت يزيد برانگيخته شد. در شهر مدينه نيز كه مركز خويشاوندان پيامبر و صحابه و تابعين بود، مردم به خشم درآمدند. حاكم مدينه (عثمان بن محمد بن ابي سفيان) كه در ناپختگي و جواني چيزي از يزيد كم نداشت، با اشارهي يزيد گروهي از بزرگان شهر را به نمايندگي از طرف مردم مدينه به دمشق فرستاد تا از نزديك خليفهي جوان را ببينند و از مَراحم وي برخوردار شوند تا در بازگشت به مدينه مردم را به اطاعت از حكومت وي تشويق كنند.
به دنيال اين طرح، عثمان هيئتي مركب از «منذر بن زبيرعوام» «عبيدالله بن ابي عمرو مخزومي» و «عبدالله بن حنظله،غسيل الملائكه» و چند تن ديگر از شخصيتهاي بزرگ مدينه را جهت ديدار با يزيد به دمشق روانه ساخت. ايشان به كاخ يزيد وارد شدند. يزيد در نزد آنها نيز از شرابخواري و ميگساري و بپاداشتن ساز و آواز كوتاهي نكرد. اما پذيرايي باشكوهي از ايشان كرد و به آنان احترام بسيار نمود و به هر كدام هدايا و خلعتهاي هنگفتي بالغ بر پنجاه هزار و صد هزار دينار بخشيد.
ايشان به مدينه بازگشتند و در اجتماع مردم شهر اعلام كردند كه: «ما از نزد شخصي برگشتهايم كه دين ندارد و شراب ميخورد، تار و طنبور مينوازد، سگبازي ميكند و زنان خوش آواز در مجلس او دلربايي ميكنند. اينك شما را شاهد ميگيريم كه او را از خلافت بركنار كرديم.»
بدنبال اين جريان، مردم با عبدالله بيعت كرده و حاكم مدينه و همهي بني اميه را از شهر بيرون كردند. اين گزارش به يزيد رسيد، او «مسلم بن عقبه» را با لشگر انبوهي براي سركوبي مردم مدينه اعزام كرد و به وي گفت: به آنان 3 روز مهلت بده، اگر تسليم نشدند، با آنان بجنگ و وقتي پيروز شدي سه روز هر چه دارند از اموال و چهارپايان و سلاح و طعام، همه را غارت كن و در اختيار سربازان بگذار... .
جنگ خونيني در گرفت و سرانجام شورشيان شكست خوردند و سران نهضت كشته شدند. مسلم به مدت 3 روز دستور قتل عام مردم شهر را صادر كرد. سربازان شام جناياتي مرتكب شدند كه قلم از بيان آنها شرم دارد. پس از پايان قتل و غارت، مسلم از مردم به عنوان بردگي براي يزيد بيعت گرفت.
مأمن پناهندگان
لازم به ذكر است كه اين حركت بدون مشورت با امام سجاد (عليهالسلام) صورت گرفت و امام (عليهالسلام) از همكاري با ايشان خودداري كرد زيرا افزون بر آن كه اين حركت، ماهيت شيعي نداشت، دقيقا در خط زبيريان بود، آن هم به رهبري عبدالله بن زبير كه از برپاكنندگان جنگ جمل بوده است و كوچكترين موضع امام به عنوان رهبر شيعه، خطيرترين پيامد را براي شيعه داشت.
از برخورد كريمانهي حضرت ميتوان به پذيرايي حضرت از پناهندگان اشاره نمود. وقتي اهل مدينه بني اميه را از شهر بيرون كردند، مروان از امام خواهش كرد كه همسر و خانوادهي او در منزل امام باشند. امام نيز با بزرگواري پذيرفت. از اينرو طي سه روز كه مدينه دستخوش قتل و غارت بود، خانهي امام سجاد مأمن خوبي براي پناهندگان بود و تعداد چهار صد زن با اعضاي خانوادهي خويش به منزل امام (عليهالسلام) پناهنده شدند و امام تا آخر غائله از آنان پذيرايي فرمود.
اقدام امام پاسخي از روي ادب به ناجوانمرديهاي امويان بود آنگونه كه تاريخ كردار آنها را مقايسه كند و حق را از باطل بشناسد.
انحطاط ارزشهاي ديني و فساد اخلاقي امت
از حدود سال 30 هجري (نيمه دوم دوران خلافت عثمان) فساد مالي و انحطاط اخلاقي در جامعهي اسلامي گسترش يافت و اشراف قريش كه درآمد كلاني از خزانه دولت داشتند و از بخششهاي خلفاي وقت نيز بهرهمند بودند، به ثروت اندوزي پرداختند و بدين ترتيب رفاه طلبي و تجمل پرستي در جامعهي اسلامي رواج يافت. ثروت اندوزان، املاك فراواني گرد آوردند و كنيزان و غلامان بسياري خريدند؛ بخصوص كنيزاني كه براي خوانندگي و بزم آرايي تربيت شده بودند ... كم كم مجالس بزم و خوشگذراني به طبقات ديگر سرايت كرد.
اين انحطاط اخلاقي در زمان حكومت يزيد آنچنان گسترش يافت كه دو شهر مقدس «مكه» و «مدينه» نيز ازاين آلودگيها محفوظ نماند.
«مسعودي» مينويسد: «فساد و آلودگي يزيد، به اطرافيان و عمال وي نيز سرايت كرد، در زمان او ساز و آواز در مكه و مدينه آشكار گرديد و مجالس بزم برپا شد و مردم آشكارا به شرابخواري پرداختند. »
اين وضع در زمان عبدالملك نيز همجنان ادامه يافت، به طوري كه «شوقي ضيف» پس از بيان گسترش اشرافيت و رفاه زدگي در شهر مكه و مدينه ميافزايد:
«گويي اين دو شهر بزرگ حجاز را براي آوازه خوانان ساخته بودند، تا آنجا كه نه تنها مردمان عادي، بلكه فقيهان و زاهدان نيز به مجالس آنان ميشتافتند.»
محيط مدينه طوري شده بود كه نه عالمان، غنا را ناروا ميشمردند و نه عابدان از آن جلوگيري ميكردند.»
در مدينه مجالس رقص و آواز مختلط تشكيل ميشد بدون آنكه در ميان زنان و مردان پردهاي باشد.
«عايشه» دختر «طلحه» بزمهايي مختلط ترتيب ميداد و در آن «عزّة الميلاء» آواز ميخواند.
كار به جايي رسيده بود كه وقتي يكي از مشهورترين زنان آوازه خوان آن عصر به نام «جميله» سفري به مكه كرد، در طول مسير، گروهي از مردان آوازه خوان و گروهي هم از آوازه خوانان زن با او تا مكه همراهي كردند و وقتي به نزديك مكه رسيدند عده كثيري از اهالي مكه از آنان استقبال گرمي نمودند و وقتي به مدينه مراجعت كردند مردان و زنانِ اشراف از آنها استقبال كردند. چنان شور و هلهلهاي به وجود آمد كه اهالي مدينه بر در خانهها صف كشيده اين صحنه را تماشا ميكردند.
وقتي كه وضع اجتماعي قبلهگاه مسلمانان و ام القراي اسلام چنين بوده، ميتوان حدس زد كه دمشق، بصره و ديگر شهرهاي بزرگ آن زمان در چه وضعي به سر ميبرده است.
امام زين العابدين (عليهالسلام) در آن زمان
با توجه به اختناق شديدي كه از سوي حكومت آنزمان در جامعهي اسلامي بوجود آمده بود از يكطرف و از بين رفتن ارزشهاي اسلامي و تعاليم عالي قرآني از طرف ديگر، ميتوان گفت: امام سجاد (عليهالسلام) در يكي از بحرانيترين زمانها قرار داشت و مسئوليت سنگيني را از جانب خداوند عالم بر دوش ميكشيد.
البته امامان ما (عليهمالسلام) هر كدام در هر زماني وظايف مخصوصي كه از جانب پروردگار براي ايشان مقرر شده بود داشتند و در اجراي آن ذرهاي كوتاهي ننموده و از ملامتِ سرزنش كنندگان، به هيچ عنوان متأثر نميشدند. «لا يأخذهم في الله لومة لائم »
اما دقت در سيرهي آن بزرگواران با در نظر گرفتن شرائط زندگي آن زمان، شيوههاي زندگي براي دوستان و شيعيان آن عزيزان را روشن نموده كه «و لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة » يعني براي شما در زندگي و رفتار و اخلاق رسول خدا (صلي الله عليه و آله) الگويي نيكو ميباشد.
آري، با مطالعه در شيوهي زندگي امام چهارم حضرت علي بن الحسين (عليهماالسلام) به خوبي روشن ميشود كه آن حضرت برنامههاي رهبري و ارشادي و تربيتي خويش را بيآنكه حساسيت حكومت را (آنهم آن حكومت آنچناني كه گوشهاي از آن را بيان نموديم) برانگيزاند انجام ميدادند.
زنده نگهداشتن ياد و خاطرهي عاشورا
از بارزترين خصاياي امام (عليهالسلام) در دوران زندگي خويش بعد از واقعهي كربلا، گريه كردن در مصائب پدر بزرگوارشان و اهل بيت و شهداي كربلاء است. امام زين العابدين (عليهالسلام) با گريههاي جانسوز و اشكهاي ريزان، ياد و خاطرهي كربلاء را در اذهان مردم زنده نگه داشت. يادآوري مكرر فاجعهي كربلا نميگذاشت ظلم و جنايت حكومت اموي از خاطرهها فراموش شود.
امام (عليهالسلام) هر وقت ميخواست آب بياشامد تا چشمش به آب ميافتاد، اشك از چشمانش سرازير ميشد، وقتي علت اين كار را ميپرسيدند ميفرمود: چگونه گريه نكنم در حاليكه يزيديان آب را براي وحوش و درندگان بيابان آزاد گذاشتند ولي به روي پدرم بستند (و او را تشنه كشتند.)
امام (عليهالسلام) ميفرمود: هر وقت كشته شدن فرزندان فاطمه (عليهالسلام) را به ياد ميآورم، گريه گلويم را ميگيرد.
روزي خدمتگزار حضرت عرض كرد: آيا غم و اندوه شما تمامي ندارد؟!
حضرت فرمودند: واي بر تو،يعقوب پيامبر كه تنها يكي از دوازده پسرش ناپديد شده بود، در فراق فرزند خويش آنقدر گريست كه چشمانش نابينا شد و از شدت اندوه كمرش خم شد، در حاليكه پسرش زنده بود. ولي من ناظر كشته شدن پدرم، برادرم، عمويم، و هفده نفر از بستگانم بودم كه پيكرهايشان در اطرافم نقش زمين شده بود پس چگونه ممكن است غم و اندوه من پايان يابد؟!
پند و اندرز و ارشاد ملت
با توجه به اختناق شديد موجود در زمان امام (عليهالسلام) حضرت نميتوانستند مفاهيم مورد نظر و لازم را بصورت آشكار و صريح بيان كنند، بلكه از شيوه ي موعظه استفاده ميفرمودند و مردم را با انديشهي درست اسلامي آشنا ميفرمودند و اين انديشه را كه دراثر تبليغات حاكمان جائر در طول زمان به فراموشي سپرده شده يا تحريف گشته بود، به ياد مردم آورده و تودهي مردم و بالاخص شيعيان را تا هر مقدار ممكن، با حقايق و تعاليم اسلام آشنا ميساختند.
نمونهاي از بيانات امام (عليهالسلام) موعظه نسبتاً مفصلي است كه يكي از بهترين و نزديكترين ياران حضرت، «ابو حمزه ثمالي» نقل ميكند. متن اين روايت گواهي ميدهد كه در جمع شيعيان آن حضرت بيان شده است. امام طي سخناني ميفرمايد:
«خداوند ما و شما را از مكر ستمگران و ظلم حسودان و زورگويي جباران حفظ كند. اي مؤمنان! شما را طاغوتها و طاغوتيان دنيا طلب كه دل به دنيا سپرده و شيفتهي آن شدهاند و به دنبال نعمتهاي بيارزش و لذتهاي زودگذر آن هستند، نفريبد ... به جانم سوگند در ايام گذشته حوادثي را پشت سر گذاشتيد و از انبوه فتنهها به سلامت گذشتيد، در حالي كه پيوسته از گمراهان و بدعتگذاران و تبهكاران در زمين دوري و تبري ميجستند؛ پس اكنون نيز از خدا ياري بخواهيد و به سوي فرمانبري از خدا و اطاعت از «ولي خدا» كه از حاكمان كنوني شايستهتر است، برگرديد.
... امر خدا و اطاعت از كسي را كه از خدا اطاعت او را واجب كرده، بر همه چيز مقدم بداريد، و هرگز در امور جاري اطاعت از طاغوتها را كه شيفتگي به فريبندگي دنيا را به دنبال دارد، بر اطاعت از خدا و اطاعت از رهبران الهي مقدم نداريد... . از معاشرت با گنهكاران و آلودگان، همكاري با ستمگران و نزديكي و تماس با فاسقان بپرهيزيد و از فتنهي آنان برحذر باشيد و از آنان دوري بجوييد و بدانيد كه هر كس با اولياي خدا مخالفت ورزد و از ديني غير از دين خدا پيروي كند و در برابر امر رهبري الهي خود سرانه عمل كند،در دوزخ گرفتار آتش شعله ورخواهد شد... .»
صحيفهي سجاديه
«يكي از راههايي كه امام (عليهالسلام) در آن محيط اختناق، براي ارشاد و هدايت امت جدش رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دنبال فرمود، بيان حقايق و معارف الهي در قالب دعا و مناجات با خدا بود. گوشهاي از دعاهاي آنحضرت در مجموعهاي به نام «صحيفه سجاديه» جمع است كه بعد از قرآن و نهج البلاغه بزرگترين و مهمترين گنجينهي گرانبهاي تعلميات ديني و معارف حقهي شيعي به شمار ميرود كه از طرف بزرگان و دانشمندان به «زبور آل محمد» لقب گرفته است.
صحيفه سجاديه مشهور، كه بيش از پنجاه دعا در بردارد، تنها بخشي از دعاهاي امام سجاد (عليهالسلام) است. در مجموعههاي ديگري كه تعداد آنها با اين صحيفهي معروف به شش عدد رسيده دعاهاي ديگري از امام زين العابدين (عليهالسلام) ميباشد كه در برخي از آنها بيش از صد و هشتاد (180) دعا ذكر شده است.
در ميان دعاها،تعبيري وجود دارد كه اغلب تكرار شده و كمتر دعايي است كه از اين تعبير خالي باشد. اين عبارت «صلوات بر محمد و آل محمد» است. زماني كه حتي قرار دادن نام علي بر فرزندان زشت شمرده مي شد و افراد به اين دليل مورد تهديد قرار ميگرفتند و كار امويان جز با دشنام دادن به علي (عليهالسلام) مستقيم نميشد، به كار گرفتن اين تعبير ارزش خود را به خوبي نشان ميدهد.
تكيهي امام در پيوند دادن محمد و آل او، امري است كه خداوند آن را ضمن دستور بر صلوات بر رسول آورده و اهميت زيادي براي عقايد شيعي دارد. از آنحضرت حديثي نقل شده كه به ذكر آن متيمن ميشويم:
فرمودند: « ان الله فرض علي العالم الصلاة علي رسول الله و قرَّننا به، فمن صلّي علي رسول الله و لم يصل علينا لقي الله تعالي و قد بتر الصلاةعليه و ترك امره.
يعني: خداوند، صلوات بر پيامبرش را بر عالم واجب كرده و ما را نيز به آن مقرون ساخته است كسي كه بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) صلوات بفرستد اما بر ما صلوات نفرستد، صلواتش را بر رسول ناقص گذاشته و دستور خدا را ترك كرده است.
امامت در دعا
يكي از مضامين مهم در صحيفهي سجاديه، طرح مسأله امامت در قالب دعا است. اين مضامين امامت را به صورت يك مفهوم شيعي، كه علاوه بر جنبهي داشتن حقانيت بر خلافت، جنبههاي الهي عصمت و بهرهگيري از علوم انبياء و مخصوصاً پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را داراست در حدي والا نشان ميدهد.
در دعاي 47 فقرهي 56 ميفرمايد:
«رب صل علي اطائب اهل بيته الذين اخترتهم لا مرك و جعلتهم خزنة علمك... »
يعني: پروردگارا! بر پاكان از اهل بيت محمد (صلي الله عليه و آله) درود فرست. كساني كه براي امر خود برگزيدي و گنجينههاي علوم خود و حافظان دينت گردانيدي و خلفاي خود در روي زمين و حجت خود بر بندگانت قرار دادي، آنان را با ارادهي خود از هر پليدي و آلودگي پاك و مبرا ساختگي و وسيله براي رسيدن به تو به بهشت جاودانت اختيار نمودي.
در جاي ديگر ميفرمايد:
«الهم انك ايدت دينك في كل اوان بامام اقمته عَلَما لعبادك و مناداً في بلادك... »
يعني پروردگارا! تو در هر زمان، امامي را پرچم براي بندگانت و چراغ راهنما در روي زمينت قرار دادي، پس از آن رابطهي مستقيم ميان خودت و او برقرار فرموده و او را وسيلهي رسيدن به رضاي خود نمودي و فرمانبرداري از او را واجب و از نافرماني او بر حذر داشته و بر امتثال اوامر او دستور داده و از ارتكاب به نهي او منع كردي، دينت را تأييد فرمودي. امامي كه به هيچ يك از بندگانت حق تقدم بر او و جدا شدن از وي را ندادي. ... ما را مطيع و گوش به فرمان او قرار ده.
امام سجاد (عليهالسلام) و بردگان
از تلاشهاي امام (عليهالسلام) توجه به قشري بود كه بويژه از زمان خليفهي دوم به بعد و مخصوصاً در عصر امويان، مورد شديدترين فشارهاي اجتماعي بوده و از محرومترين طبقات جامعهي اسلامي در قرون اوليه به شمار ميرفتند. بردگان و كنيزكان از ايراني و رومي و مصري و سوداني، متحمل سختترين كارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهاي شديدي قرار ميگرفتند.
امام زين العابدين (عليهالسلام) كوشيد تا حيثيت اجتماعي اين قشر را بالا برد. حضرت در حاليكه نيازي به بردگان نداشت، آنها را ميخريد و آزاد ميكرد. نقل شده امام (عليهالسلام) قريب به صد هزار نفر را آزاد ساخت.
علامه سيد محسن امين نوشته: امام سجاد در پايان هر ماه رمضان بيست نفر از آنها را آزاد ميكرد. او همچنين نوشته است: هيچ بردهاي را بيش از يك سال نگه نميداشت و حتي پس از آزادي اموالي هم در اختيار آنها ميگذاشت.
زماني كنيزي ظرف آب به دست، آب روي دستان امام (عليهالسلام) ميريخت. ناگهان ظرف از دست او افتاد و بر صورت امام خورد و آن را زخمي كرد. امام نگاهي به او فرمودند. كنيز گفت: «والكاظمين الغيظ» (يعني: متقين كساني هستند كه خشم خود را فرو ميبرند). امام فرمود: خشمم را فرو نشاندم. كنيز ادامه داد: «والعافين عن الناس» (يعني: و از مردم ميگذرند و عفو دارند)، امام فرمود: از تو گذشتم. كنيز باز ادامه داد: «والله يحب المحسنين » (يعني: و خداوند نيكوكاران را دوست دارد) امام فرمودند: تو را به خاطر خدا آزاد كردم.
اين آيه در قرآن اشاره به بعض صفات متقين دارد و آن كنيز كه در خانهي وحي خادم بوده ميداند كه چه بخواند تا مشمول رحمت و عفو مولاي خود قرار گيرد.
قطرهاي از درياي بيكران فضائيل امام زين العابدين (عليهالسلام)
نقل شده كه روزي آن حضرت غلام خويش را دو مرتبه صدا زد، آن غلام جواب نداد. مرتبه سوم كه جواب داد، حضرت فرمودند: « آيا صداي مرا نشنيدي؟» عرض كرد: شنيدم. فرمودند:« پس چه شد تو را كه جواب مرا ندادي؟» عرض كرد: چون از شما ايمن بودم. فرمود: «الحمدلله الذي جعل مملوكي يأمنني» ؛حمد خداي را، كه مملوك مرا از من ايمن گردانيد. »
صاحب كشف الغمه نقل كرده: روزي آن حضرت از مسجد بيرون آمده بود. مردي او را ملاقات كرد و به آن جناب دشنام و ناسزا گفت. غلامانِ آن حضرت خواستند به او صدمه زنند فرمود: او را به حال خود واگذاريد! پس به آن مردم رو كرد و فرمود: آنچه از كارهاي ما از تو پوشيده است، بيشتر است از آنچه تو بداني و بگويي. بعد از آن فرمودند: آيا حاجتي داري تا تو را كمك كنيم؟ آن مرد شرمسار شد. سپس حضرت عباي خود را نزد او افكندند و امر فرمودند تا هزار درهم به او بدهند. پس از آن هر وقت آن مرد حضرت را ميديد، ميگفت: گواهي ميدهم كه تو از اولاد رسول خدايي.
در شبهاي تار، انباني بر دوش ميكشيد كه در آن كيسههاي پول بود. به خانه فقرا ميبرد. چه بسا حضرت طعام يا هيزم بر دوش داشت و به خانههاي محتاجين ميبرد و به آنها عنايت ميفرمود: در حالتي كه صورت مبارك خود را ميپوشانيد تا او را نشناسند. آنها نميدانستند كه پرستارشان كيست تا زماني كه آن حضرت از دنيا رحلت فرمودند فهميدند كه آن شخص حضرت سجاد (عليهالسلام) بوده.
هنگامي كه بدن مطهرش را از براي غسل برهنه كردند از آن انبانهايي كه براي فقرا بر دوش ميكشيد بر پشت مباركشان اثرهايي ديدند كه مانند زانوي شتر پينه بسته بود.
عبادت حضرت
آن حضرت در شبانه روز هزار ركعت نماز ميگذاشت. چون وقت نماز ميرسيد، بدنش را لرزه ميگرفت و رنگش زرد ميگشت. چون به نماز ميايستاد، مانند ساقهي درختي بود كه حركت نميكرد.
شبها را با عبادت به روز ميآورد و روزها را روزه ميگرفت. شب آنمقدار نماز ميخواند كه خسته ميشد، به حدي كه نميتوانست ايستاده حركت نمايد به ناچار مانند كودكان كه به راه نيفتادهاند حركت مينمود، تا خود را به فراش خود ميرسانيد.
در عين الحياة آمده كه: چون امام زين العابدين (عليهالسلام) از وضو فارغ ميشدند و ارادهي نماز ميفرمودند، رعشه در بدن و لرزه بر اعضاي آن حضرت مستولي ميشد، چون سؤال مينمودند، ميفرمود: واي بر شما! مگر نميدانيد كه به خدمت چه خداوندي ميايستم و با چه عظيم الشأني ميخواهم مناجات كنم.
از حضرت صادق (عليهالسلام) منقول است كه پدرم فرمود: روزي بر پدرم علي ابن الحسين (عليهماالسلام) وارد شدم ديدم كه عبادت در آن حضرت بسيار تأثير كرده. رنگ مباركش از بيداري زرد و ديدهاش از بسياري گريه مجروح گشته. پيشاني نورانيش از كثرت سجود پينه كرده و قدم شريفش از زياد ايستادن به نماز ورم كرده. چون اين حال را مشاهده كردم جلوي گريه خود را نتوانستم بگيرم. بسيار گريستم. آن حضرت در حال تفكر بودند. بعد از لحظهاي به جانب من نظر كرده فرمودند: بعضي از كتابها، كه عبادت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) آن نوسته شده را به من ده. چون آوردم مقداري از آنرا خواندند و بر زمين گذاشتند. سپس فرمودند: چه كسي ياراي آن دارد كه مانند علي بن ابيطالب (عليهالسلام) عبادت كند؟
طاووس يماني،گفت: نصف شبي داخل حجر اسماعيل (در مسجد الحرام) شدم. ديدم كه حضرت زين العابدين (عليهالسلام) در سجده است و كلامي را تكرار ميكند. گوش كردم، اين دعا بود: «الهي عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك.» يعني پروردگار من، بندهي كوچك تو و بيچاره و مسكين و محتاج تو بر درگاهت، منتظر رحمت توست.
بعد از آن، هر گونه، درد و مرضي كه مرا پيش ميآمد، بعد از نماز سر به سجده مينهادم و اين كلمات را ميگفتم. براي من از آن گرفتاري، فرج حاصل ميشد.
معجزهاي از معجزات حضرت
در كتاب مدينة المعاجز آمده كه حضرت امام محمد باقر (عليهالسلام) فرمود: وقتي حضرت علي بن الحسين (عليهماالسلام) به سفر حج بيرون شد و رفت تا رسيد به يك وادي ما بين مكه و مدينه، ناگاه مردي راهزن به آن حضرت برخورد و به آن حضرت گفت: فرود آي! حضرت فرمودند: مقصود چيست؟ گفت: تو را بكشم و اموالت را برگيرم. فرمود: هر چه دارم با تو قسمت ميكنم، و بر تو حلال مينمايم. گفت: نه! فرمود: براي من قدري كه مرا به مقصد برساند بگذار (و بقيه از آنِ تو) قبول نكرد. حضرت فرمودند: «فاين ربّك» يعني: پس پروردگارت كجاست؟» گفت:نائم يعني خواب است. در اين حال دو شير حاضر شدند. يك شير سرش را و آن ديگري پايش را گرفتند و كشيدند. پس حضرت فرمود: آيا گمان كردي كه پروردگار تو خواب است؟! (اين است جزاي تو)
از مواعظ شريفهي امام زين العابدين (عليهالسلام)
در كتاب عينالحياة علامه مجلسي از حضرت علي بن الحسين (عليهالسلام) منقول است كه فرمود:
به درستي كه دنيا بار كرده و پشت كرده و ميرود و آخرت رو كرده و ميآيد. هر يك از دنيا و آخرت را فرزندان و اصحابي است. پس شما از فرزندان آخرت باشيد، نه از فرزندان و كاركنان دنيا. اي گروه! از زاهدان دردنيا باشيد،و به سوي آخرت رغبت نمائيد. به درستي كه زاهدان در دنيا زمين را بساط خود ميدانند وخاك را فرش خود قرار دادهاند. آب را بوي خوش خود ميدانند و به آن خود را ميشويند، خوشبو ميسازند خود را از دنيا جدا كردهاند و بريدهاند.
بدرستي كه كسي كه مشتاق بهشت است شهوتهاي دنيا را فراموش ميكند و كسي كه از آتش جهنم ميترسد مرتكب محرمات (كارهاي حرام) نميشود. كسي كه ترك دنيا كرد، مصيبتهاي دنيا بر او سهل ميشود. به درستي كه خدا را بندگاني هست كه در مرتبهي يقين، چنانند كه گويا اهل بهشت را ديدهاند كه مخلدند و گويا اهل جهنم را در جهنم ديدهاند كه معذّبند. مردم از شرّ ايشان ايمنند. دلهاي ايشان پيوسته از غم آخرت محزون است. نفسهاي ايشان از محرمات و شبهات عفيف است... چند روزي اندك صبر كردند... چون شب ميشود، نزد خداوند خود بر پا ميايستند و آب ديدهي ايشان بر رويشان جاري ميگردد و تضرع و زاري و استغاثه به پروردگار خود ميكنند و سعي ميكنند كه بدنهاي خود را از عذاب الهي آزاد كنند. چون روز شد، برد بار و داناو نيكوكار و پرهيزكارانند. از عبادت، مانند تير، باريك شدهاند... بعضي گمان ميبرند كه عقل ايشان به ديوانگي مخلوط شده، نه چنين است، بلكه بيم آتش جهنم در دل ايشان جا كرده است.
وقال (عليهالسلام): «عجبت لمن يحتمي من الطعام لمضرته كيف لا يحتمي من الذنب معرته»
يعني عجب دارم از آن كس كه از طعام پرهيز ميكند از آنجهت كه مبادا به او ضرر رساند، چگونه پرهيز از گناه نميكند كه مبادا بدي و جزاي بد به او عايد گردد؟
تاريخ شهادت امام (عليهالسلام)
مشهور بين علماء اين است كه شهادت آنحضرت در يكي از سه روز بوده: دوازدهم يا هجدهم و يا بيست و پنجم ماه محرم سال 94 يا 95.
از دعوات راوندي نقل شده كه آن حضرت در وقت وفات اين كلمات را مكرر ميفرمود كه: الهم ارحمني فانك كريم اللهم ارحمني فانك رحيم. »
يعني پروردگارا مرا مورد رحمت و لطف خود قرار ده كه همانا تو كريم و مهربان هستي. چون حضرت از اين عاريت سرا گذشت، مدينه در ماتمش به عزا نشست.
مرد و زن، كوچك و بزرگ در مصيبت آن حضرت نالان و از زمين و آسمان آثار اندوه نمايان بود. «صلوات الله و سلامه عليه»
محمد امین(ص) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز نیاز پرداخت و در عالم خواب رؤیاهایی می دید راستین و برابر پروردگار بزرگش برای پذیرش وحی بهتدریج آماده میشد.
درعالم واقع روح الامین، جبرئل بزرگ، فرشته وحی مامور شد آیاتی از قرآن را براو بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد. محمد (ص) در این هنگام چهل سال بود. تنهایی و توجه خاص او در غار حالتی غریب در او ایجاد مینمود. حالتی وصف ناشدنی، ترس و ابهام از یک طرف و شعف و سبک بالی از سوی دیگر و به ناگاه در شبی از این لیالی پر قدر فرشته وحی به یکباره بر او نازل گردید با این پیام:
«اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم.الذی علم بالقلم.علم الانسان ما لم یعلم».
بخوان به نام پررودگارت که آفرید .او انسان را از خون بسته .بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است .خدایی که نوشتن آفرید .به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست.
فرشته وحی به او فرمان خواندن داد ولی حضرت بیان داشت خواندن نمیدانم. اما بار دیگر همان جمله را شنید، فرمود: «من امی و درس ناخواندهام» و شنید: «بخوان»، این بار روحالامین او را سخت فشرد و محمد(ص)دریافت که این بار میتواند و بدین ترتیب جبرئیل ماموریت خویش را به انجام رساند.
آن حضرت از کوه پایین آمد و به خانه همسر مهربانش خدیجه شد. واقعه عجیبی را که بر او گذشته بود با وی در میان گذاشت. او را دلداری داد و گفت: «بدان که خداوند مهربان هرگز به تو که با خانوادهات مهربان هستی و از ستمدیدگان و محرومان دستگیری میکنی بد نخواهد کرد و تو را تنها نمیگذارد». او دانست که ماموریت بزرگ شویش آغاز شده است. حضرت فرمود: «مرا بپوشان تا لختی بیاسایم، خدیجه چنین نمود و محمد (ص) به خوابی آرام فرو رفت».
خدیجه به منزل عموزادهاش «ورقة ابن نوفل» که از دانایان عرب بود در آمد و شرح ماوقع را بیان داشت ورقه اظهار داشت که پروردگار بزرگ برای شویت ماموریتی بس عظیم قرار داده و اراده خداوند بر رسالت محمد قرار گرفته است و او همان آخرین پیامبر موعود است.
بدین ترتیب پیامبر رحمت در سن 40 سالگی برای نجات و سعادت ابناء بشر به مقام نبوت رسید. او آمد تا برای همه آدمیان الگویی باشد نمونه تا رسم چگونه زیستن را به آنان بیاموزد و راه هدایت را به انسانها بنمایاند.
آری محمد امین، پیامبر رحمت و ختم مرسلین برای هدایت و سعادت ما آمد.