تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان حضرت
رقیه خاتون طفل
سه ساله امام
حسین و
آدرس
yaroghayi.LXB.ir
لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
مراسم فاطمیه در آستان مقدس امامزاده محمد(ع) گوریگاه
نوروز 94 و ارامش بهاری در جوار امامزاده محمد (ع)محله گوریگاه
و بر آمد بهاری دیگر
مست و زیبا و فریبا ، چون دوست
سبدی پیدا کن ،
پر کن از سوسن و سنبل که نکوست
همره باد بهاری بفرست :
پیک نوروزی و شادی بر دوست!
بسم الرحمان الرحیم
امادگی بچه های پایگاه مقاومت شهید چمران و هیات امنا امامزاده محمد (ع) برای تدارک آرامش بهاری و ویژه برنامه ده فاطمیه در جوار پاک و نورای امامزاده محمد (ع) گوریگاه
فاطمه, پیامک شهادت حضرت فاطمه زهرا (س), مقام, برگ شقایق, روی کبود زهرا, غم فاطمه, مهدی صاحب الزمان, حضرت محمد (ص), حیدر, پرستو, خاک تیره, یاس بوستان
اگر بخواهیم فاطمه سلام الله علیها را در عبارتی کوتاه معرفی کنیم، خواهیم گفت او همان انسان کاملی است که قرآن و روایات چهره آن را تصویر کرده اند. زنی است که می توان گفت مثَل اعلای نفْس بشری است و مظهر صفات و اسمای الهی. از معدود زنانی است که توانسته است به مرحله کمال انسانی دست یابد.
قاضی بیضاوی در تفسیر خود می نویسد:
عن النبی علیه الصلوة و السلام: کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الا اربع: آسیه بنت مزاحم، مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد، فاطمه - سلام الله علیها - بنت محمد - صلی الله علیه و آله.(1) رسول خدا که درود و رحمت خدا بر او باد فرمود:
در مراحل رشد و تکامل انسانی مردان بسیاری به مرحله کمال مقدر خود رسیده اند ولی از زنان جز چهار تن به آن مقام دست نیافته اند و آن چهار آسیه، مریم، خدیجه و فاطمه - سلام الله علیها - .
او برترین بانوی اسلام و سیده زنان عالم است. گوهری تابناک در منظومه و رشته نسل پیامبر است و فرشه ای است از ملکوت اعلی. او همسر شهید است و امام شهیدان، تربیت کننده نسل شهید است و خود زن شهیده، واجد کمالات انسانی است و نمونه تربیت محمد - صلی الله علیه و آله - .
او تنها زنی است که از همان آغاز حیات و تشکّل، براساس اصول متعالی اسلام و ارزشهای اسلامی رشد و پرورش یافته و به درجه ای رسیده است که او را در عالم زنان همتائی و در عالم مردان کفی جز علی - علیه السلام - نبوده است. سرمایه گذاری های تربیتی پیامبر - صلی الله علیه و آله - درباره او ثمر داد و کوشش های خود او نیز عاملی مهم در رشد او بحساب می آمده است.
فاطمه کیست
فاطمه - سلام الله علیها - را به اوصاف و القابی ستوده اند ، او:
ولی خداست، محل اسرار ربٌ العالمین است، دختر ولی خدا، پیامبر است و همسر ولی دیگر خدا، امیرمؤمنان علیه السلام و مادر اولیای خدا از حضرات ائمه و معصومان است.
او ذخیره بزرگ الهی و ذخیره دار حجت خداوند است. نور چشم رسول است، دُردانه خدیجه کبری است، معجزه تربیت محمد صلی الله علیه و آله است و پرورنده امامان و حجت های الهی، مهدی علیه السلام ذخیره امت و بقیه الله فی الارض از فاطمه علیه السلام پدید آمده، فاطمه - سلام الله علیها - مظهر عفت است، مظهر طهارت نفس، مظهر تقوا، مظهر حلم و متانت، مظهر ادب، مظهر خدمت، مظهر شجاعت، مظهر عصمت، مظهر مظلومیت، مظهر حق طلبی، مظهر مبارزه و سیاست، مظهر عبادت، مظهر عشق به خدا، مظهر رحمت و مظهر اشک و آه و ناله، مظهر عصیان علیه ظلم و تجاوز و مظهر قهر علیه دشمنان خدا.
برتر از فرشتگان و پیامبران
فاطمه - سلام الله علیها - انسان است ولی تعبیرات دیگران، از جمله رسول خدا - صلی الله علیه و آله - درباره او تعبیر فرشته ای است در صورت انسان. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود:
فاطمة خلقت حوریة فی صورة انسیة (2) و براساس پاره ای از دیگر روایات او فوق فرشته است و حتی فرشتگان در خدمت او بودند، و از انفاس قدسیه اش بهره می گرفتند.
کدام فرشته است که خدای را چون فاطمه - سلام الله علیها - با تمام وجود پرستیده باشد؟ و با آن همه علم و ایمان و اخلاص در پیشگاه او به خضوع و خشوع بایستد؟ و کدام فرشته است که پیک الهی در ورود به آستانش از او اجازه بطلبد؟ روایات و اسناد ما نشان می دهند که حتی از فرشتگان مقرّب خدای هم برتر است و حتی فرشته مرگ در زمان رحلت رسول خدا - صلی الله علیه و آله - باید از او اجازه ورود بطلبد.
به نص بسیاری از احادیث و روایات فاطمه - سلام الله علیها - از بسیاری از انبیای گذشته افضل بود، و حتی روایات ما در این زمینه استثنائی قائل نشده اند. پاره ای از روایات گویند که پیامبران حتی همشأن و همتای فاطمه - سلام الله علیها - در ازدواج نبودند و اگر علی نبود برای فاطمه - سلام الله علیها - کفوی نبود.
کوشش و تلاش انسان ها زمینه ساز اوجهاست و انسان در سایه آن تلاش ها می تواند قدرت توان گیرد. به پرواز در آید در آدمی قدرت سیری است از منهای بی نهایت تا به اضافه بی نهایت. آنجا که جای رشد است اگر آدمی در آن گام نهد تا اعلی علیین به پیش می رود، و به جائی می رسد که فرشته وحی گوید: «لو دنوت انملة لاحترقت»؛ اگر به میزان گام مورچه ای قدم فراتر گذارم خواهم سوخت، به جایگاه بلند «ثمّ دنی فتدلی فکان قاب قوسین اوادنی» (نجم/ 8) برسد.
و آنجا که جای سقوط است اگر در آن افتند تا اسفل سافلین سقوط خواهند کرد (ثم رددناه اسفل سافلین) و در گزینش دو مسیر حق انتخاب با خود انسان است. فاطمه - سلام الله علیها - راه اول را برگزید و همسر نوح طریق دوم را و دیگر انسانها هم در بین دو مسیرند یا به این نزدیکترند و یا به آن.
جایگاه ستودنی
فاطمه - سلام الله علیها - را نزد پیامبر احترامی عظیم بود بسی فراتر از احترام پدری به دخترش و این بگونه ای بود که حیرت دیگران را بر می انگیخت. او با آن همه شأن و عظمت دست دخترش را می بوسید و به گفته عایشه هرگاه که فاطمه - سلام الله علیها - بر پیامبر وارد می شد رسول خدا به احترامش از جای بر می خاست و پیشانی او را می بوسید.(3) و یا در حین ورود از او جداً استقبال می کرد و یا در حین خروج از محضرش مشایعتش می فرمود.
در شأن وصف فاطمه - سلام الله علیها - و در انتساب او به خودش پیامبر کلمات والا و عجیب بکار می برد. گاهی می فرمود فاطمه - سلام الله علیها - یک شاخه گل است (ریحانه) ؛ زمانی می فرمود فاطمه - سلام الله علیها - پاره تن من است (بضعه مِنّی) ، و گاهی می فرمود فاطمه - سلام الله علیها - عزیزترین مردم به نزد من است.(4)
یا می فرمود هر که فاطمه - سلام الله علیها - را شادان کند مرا شادان کرده است، و هر که فاطمه - سلام الله علیها - را بیازارد مرا آزرده است، با این اضافه که شادی و غضب من، یا محبت و آزارم ، همانند محبت و آزار خداوند است.
حتی در پاسخ به سؤال فاطمه و علی- سلام الله علیهما - از پیامبر که کدام محبوبتر و عزیزترند فرمود:
«فاطمه احبُّ الی منک و انت یا علی اعزّ علی منها»؛ فاطمه از تو نزد من محبوبتر است و تو ای علی! از فاطمه نزد من عزیزتری.
و این گونه سخنان از یک سو شأن فاطمه - سلام الله علیها - را نشان می دهد و از سوئی دیگر درس تربیتی است برای پدران و مادران در رابطه با دخترشان که او را بحساب آورند و وزن و قدر او را کمتر از پسر ندانند، تعصبهای ناروا را درباره دختران نادیده گیرند و... ضمن اینکه این سخن انسان می تواند نوعی پیشگیری از جرأت خصم بر فاطمه - سلام الله علیها - باشد تا به او جسارتی نکنند.
پی نوشت:
1) انوارالتنزیل - آیات آخر سوره تحریم.
2) بحارالانوار، ج 43، ص 91.
3) ذخائرالعقبی، ص 41.
4) منتهی الامال، ص 132.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: در مکتب فاطمه سلام الله علیها، دکتر علی قائمی.
آیت الله مجتبی تهرانی, زندگینامه آیت الله مجتبی تهرانی, آثار آیت الله مجتبی تهرانی, حاج آقا مجتبی تهرانی, امام خمینی, مرحوم آیتالله العظمی بروجردی, آیتاللهالعظمی گلپایگانی, علامه طباطبایی, زندگینامه علما, زندگینامه بزرگان دین
زندگینامه آیت الله مجتبی تهرانی
آیت الله مجتبی تهرانی در سال 1316 در خانواده ای از اهل علم، معرفت و شهادت و در تهران به دنیا آمد.
پدر ایشان مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی، از شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اول، با همراهی و رفاقت مرحوم آیتالله شاهآبادی بزرگ، به اقامة جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعد و راهنمایی سالکان الی الله تعالی اهتمام ویژه داشت.
وی طبق رسم تمامی خاندانهای علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز کرد و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوقالعادهای داشت.
ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدت چهار سال به مشهد مقدس مهاجرت کرد و در سایه الطاف حضرت علیبن موسی الرضا(ع) مشغول به گذراندن سطح گردید و از محضر اساتید برجستهای چون ادیب نیشابوری بهره برد.
سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار، که به تازگی تمامی اهل علمِ جهان تشیع را بهسوی خود جذب میکرد، حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به اتمام برساند.
این عالم وارسته با جدیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به سرعت تمام کرد و در سنین نوجوانی به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیتالله العظمی بروجردی، آیتاللهالعظمی گلپایگانی و مرحوم علامه طباطبایی راه یافت.
در جدیت و پشتکار معظمله همین نکته کافی است که به فرمودة خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه تمام وسائلالشیعه را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند.
ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در جوانی به درجة رفیع اجتهاد رسیده و بهزودی توانستند از نزدیکان و خصیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیت علمی ایشان نزد استاد خویش، بهاندازهای بود که حضرت امام به طلبة خوشفکر و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشتهجات درس بیعشان را جمعآوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر کند.
ایشان در همین ایام، کتاب مکاسب محرمة حضرت امام، همچنین دوجلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند.
با آنکه هنوز مدت زیادی از استفاضة این طلبه فاضل و جوان از محضر زعیم عالم تشیع، حضرت آیتالله العظمی بروجردی نگذشته بود، این مرجع کمنظیر رحلت کرد و بار هدایت امت را به دوش خلف صالح خویش چون حضرت امام خمینی(ره) نهاد.
حال که امر خطیر مرجعیت متوجه حضرت امام شده بود، ایشان شاگرد فاضل خود، یعنی حاجآقا مجتبی تهرانی را مأمور به جمعآوری فتاوا و تنظیم اولین نسخه از رسالة عملیه و مناسک حج خویش گردانید که در همان ایام به چاپ رسید و در دسترس مقلدان قرارگرفت.
حضرت استاد برای انجام این امر مهم، ضمن بهره گیری از دستنوشتههای متعدد استاد خویش، با ایشان همبحث شد و رسالهای دقیق و علمی آماده کرد که بعدها جزو دقیقترین رسالههای منسوب به امام خمینی(ره) مطرح شد. همه این امور در زمانی اتفاق افتاد که هنوز کمتر از بیست و پنج سال از عمر شریف حضرت استاد میگذشت.
ایشان علاوه بر یادگیری فقه و اصول در محضر استاد بیبدیل خود، چندین سال نیز از مشرب اخلاقی و عرفانی آن عارف کامل و عالم ربانی سیراب گردید و با دیدگاههای اجتماعی و سیاسی امام امت به خوبی آشنا شد.
این استضائه از خورشید حیاتبخش امام و دیگر اولیای الهی ادامه داشت تا آنکه جرقههای بیداری اسلامیِ ملت ایران زده شد و امام خمینی از کشور تبعید شد. بعد از این واقعه دردناک، حضرت آیتالله تهرانی نیز سه سال بعد، به نجف رفت تا هم سیر معنوی خود را در سایة فیوضات امیرالمؤمنین(ع) و دیگر ائمه هدی تکمیل نماید و هم از تربیت استاد خویش بیبهره نماند.
اما این معیت زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که به ایران برگشته و در تهران حضور داشته باشند. لذا ایشان در سال 1349 به زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم و برزمین مانده مشغول شد.
حضرت استاد از زمان بازگشت به تهران، تا پیروزی انقلاب شکوهمند امامت و ولایت در ایران، ضمن اقامه جماعت در مسجد جامع بازار، تدریس سطوح عالی خود را در مدارس علمیة تهران آغاز کردند و تربیت و هدایت جوانان انقلابی را بهدست گرفتند.
از جلسات بسیار محرمانه با برخی انقلابیون فعال گرفته تا جلسات عمومی اخلاق که در برخی مقاطع زمانی بهدلیل ممانعت حکومت جور، تعطیل میشد، همچنین حضور در بازار تهران و هدایت و رهبری مردم کوچه و بازار، از اهمّ فعّالیتهای معظّمله پیش از انقلاب بود.
حضور عادی آیت الله تهرانی در تهران و فعالیتهای مخفی ایشان در راهنمایی و رهبری مجاهدان انقلابی، آنقدر مفید و مؤثر بود هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی و جاری است، که بعد از مدتها سر تأکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت ایشان به تهران را روشن ساخت. عنایت ویژة حضرت امام به تهران موجب شد که حضرت استاد، تا امروز در عاصمةجهان تشیع بماند و نعمتی بیبدیل برای اهل این دیار باشد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز ولایت و زعامت حضرت روحالله، همچنین با توجه به سوابق درخشان و مراودات حضرت استاد با امام امت، انتظار میرفت که ایشان یکی از مسؤولین نظام اسلامی شده و گوشهای از بار این انقلاب را به دوش بکشند.
اما بنا به فرموده خودشان، ایشان با دعا به درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسؤولیتهای آشکار کنار کشیدند و با حضور در صحنه نیروسازی برای انقلاب، همچنان بهصورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند لذا جلسات درس خارج ایشان مملو از طلاب سطوح عالی بود که برای انجام وظیفه به تهران آمده بودند و از فضای علمی قم فاصله داشتند.
این جلسات آنقدر مفید و کمنظیر بود که بسیاری از فضلا را به خود جذب کرد و حسرت دوری از فضای علمی قم را به رضایت و شکرگزاری شرکت در این جلسات علمی تبدیل نمود.
از طرفی دیگر، جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که قبل از انقلاب نیز برپا بود و از سال 1356 به طور منظّم و هفتگی دائر میگردید، مأمن بینظیری برای بسیجیان مخلص حضرت روحالله و سکوی پرشی برای دلدادگان و حیاتیافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه از زیر یوق جهالت ستمشاهی رهایی یافته و به نور حکومت الهی منور گشته بودند و بیصبرانه و مشتاقانه بهدنبال معارف عمیق اسلام بودند.
آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی، از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) دی سال 1391 و در سن 77 سالگی دار فانی را وداع گفت.
شهادت حضرت رقیه, نحوه شهادت حضرت رقیه(س), زندگی نامه حضرت رقیه (س), زندگینامه حضرت رقیه (س), حضرت رقیه در کربلا, زندگی نامه بزرگان دین
شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»
لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.
گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!
آرام نازنین عمه
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!
اندوه هجرت
امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.
تو را چه بنامم
تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.
میلاد نوگل امام حسین علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.
بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.
رقیه در کربلا
از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:
من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.
رقیه و سجاده پدر
گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.
رقیه در راه شام
کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا این با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.
رقیه در خرابه شام
بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.
رقیه و خواب پدر
سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.
این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.
پرواز به سوی پدر
وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.
وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام
وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.
راز دل با پدر
هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.
شام، حرم یادگار حسین علیه السلام
رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.
شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم
* * *
اشک یتیم
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه پیش نظر مردم بیگانه بگرییم
(بسم الله الرحمن الرحیم)
اگر چه عدم اشاره مستقیم به نام مبارک رقیهسلاماللهعلیها در بخشی از منابع تاریخی دستاویز منکران وجود ایشان بوده اما بعضی بدیهیات را نیز نمیتوان از نظر دور داشت.
لزوم توجه به وجود اسناد محکم و متقن تاریخی در تأیید وقایع مختلف مذهبی و اعتقادی، راهی برای جلوگیری از نفوذ تفکرات ساختگی و دروغین به عرصه دینی و فکری اجتماع است.
در پایان باید توجه داشت که بحث اصلی مخالفان فکری شیعه، نه بحث انکار وجود بعضی از شخصیتهای خاص است و نه موضوعات دیگری از این دست؛ کم نیستند کسانی که خود بهتر از اغلب شیعیان، اسناد معتبر تاریخی موجود در تأیید وجود رقیهسلاماللهعلیها را میشناسند اما با هدف ایجاد سستی دراعتقاد پیروان مکتب اهل بیتعلیهمالسلام، اصل وجود وی را زیر سئوال میبرند تا بهزعم خود، اعتقاد راسخ شیعیان را سست و آنان را بهمرور از توسل به این خاندان پر عظمت دور کنند.
******
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ